یهچیزایی هست که با تمام سادگیشون، تا مغز استخون حال آدمو خوب میکنن. مثل نسیم کولر آبی بعد از یه دوچرخهسواری داغ، یا مثل یه لیوان سکنجبین خنک وقتی آفتاب ظهر تیر ماه پوستو میسوزونه.
سکنجبین، توی خونهی مادربزرگم همیشه یه چیزی فراتر از شربت بود. یه رسم بود. یه نسخهی ضدگرما. مخصوصاً اگه با خیار رندهشده و یخ قاطی میشد، دیگه واقعاً حکم نوشدارو داشت.
ما بچهها فکر میکردیم یه شربته، ولی بزرگتر که شدیم فهمیدیم سکنجبین ترکیبیه از عسل یا شکر، سرکه، و عرقیات خنک مثل نعنا. نه فقط خوشمزه، که حسابی هم مفید. نه نوشابه بود، نه آبمیوه پر از اسانس. یه چیز دیگه بود. از دل همون سنتهایی که بلد بودن چطور با طبیعت هماهنگ زندگی کنن.

توی این چند سال، وقتی هوا گرم میشه و مغزم داغ میکنه، دیگه نه سمت نوشابه میرم، نه اون شربتهای آماده. یا خودم سکنجبین درست میکنم، یا یه شیشه از اون مدلهای سنتیش که با عسل درست شده رو میخرم.
یه لیوان آب خنک، دو قاشق سکنجبین، کمی خیار رندهشده، یخ... بعد همهی خستگی روز رو میشوره میبره.
بعضی عصرها هم که مهمون دارم، سکنجبین رو با برگ نعنا و برش لیمو سرو میکنم. مهمونا اول تعجب میکنن، ولی وقتی میچشن، لبخند میزنن. اون لبخندیه که فقط یه طعم اصیل و سالم از دل گذشته میتونه بیاره.
پ.ن: اگه دنبال سکنجبینی هستی که بدون شکر باشه و با عسل طبیعی درست شده باشه، برندای کوچیکی هستن که کارشون واقعاً درسته. یهبار امتحان کنی، دیگه نمیتونی بری سراغ بطریهای کارخانهای.