زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

بکر علی شاعر شهید

زنده‌یاد "بکر علی" (به کُردی: به‌کر عه‌لی) شاعر کُرد شهید، زاده‌ی ۱۹ نوامبر ۱۹۶۸ میلادی، در محله‌ی کانیسکانی شهر سلیمانیه است.


گرچه بخاطر فقر و نداری نتوانست بیشتر از دو کلاس درس بخواند، اما این سبب نشد که او از مطالعه و کسب دانش و ادب دست بکشد.

وی در میان مردم کردستان به "گل سرخ حامیه" شهرت یافته و به طور قطع می‌توان اذعان داشت، حداقل در میان اکراد، نخستین شاعری‌ است که به خاطر شعرهایش ترور و شهید شده است.

وی در یکم سپتامبر ۱۹۹۴ میلادی، توسط عمال "سالار عزیز" سرکردە‌ی حزب "یەکێتی نیشتمانی کوردستان" به شهادت رسید.


■□■


◇ نمونه‌ی شعر:

(۱)

نمی‌بخشم باد را

چرا که، تنها شبی در حیاطتان خوابیدم

و او بوی خوش زلف و نفست را

برای دیگری برد.


(۲)

آی‌ی ای "نیشته" جان!

کجایی؟

تو که باد نیستی

که رد پایت پیدا نشود!



(۳)

امشب تنهایم،

شب تابوت بی‌شمار گریه و زاری و خواهشم است

شب جهنم است،

زخم است،

غم است،

فریاد است.



(۴)

ای شمع من

تو که می‌دانستی در این ییلاق، طاقت نمی‌آورم،

چرا دلم را شکستی؟

چرا شدی قیامت عشق و

مرا بی‌گناه در آتش فراقت سوزاندی؟!



(۵)

نیمه شب است و

در پنجره‌ی چوبی خانه‌ات

چشم‌به‌راه دیدنتم،

بیرون بیا!

کویی؟ کجایی؟

آی‌ی سایه‌ی سپید خدا

آی‌ی دختر لجبازتر از گردباد.



(۶)

تو می‌گویی الان

در کجا

در کدامین کوچه و پس‌کوچه،

پیدایت کنم.



(۷)

من می‌روم

و شما به او بگویید: دیگر مرا نخواهد دید!

من خواهم رفت و زمان رفتنم

چون رود می‌روم

رود هم آبش را به پشت سر، باز نمی‌گرداند.



(۸)

خیابان‌ها را،

با گل سرخ کنیم.

نه با خون.



(۹)

همچو تولە روباە

افتادە بە پای درخت زالزالک

تنهایم!



(۱۰)

شعرهایم

سرزمین کوچک من و

خال زیر گلوی تو اند.



(۱۱)

نیامدی تا وقتی که

سنگ‌ها و درخت‌های

این راه را،

به گریه نینداختی.



(۱۲)

گفته‌ای: خواهی آمد!

نیا!

زیرا در این سرزمین،

اجازه نخواهند داد

تو به نکاح اشعارم در بیایی!.


(۱۳)

این قرن،

قرن، دلار و فاحشگی‌ست!



(۱۴)

دلم، پرنده‌ای است!

که شباهنگام به پرواز در خواهد آمد

و به در و پنجره‌ی خانه‌‌ی شما

پر و بال می‌کوبد...


(۱۵)

امشب، من و پنجره‌ی اتاقم،

دو یار جان جانی هستیم.

او با باد دلنوازی می‌کند و

من هم با خیال زنی، که آواره‌ام کرد!



(۱۶)

از تنها بودنم هیچ گله‌ای ندارم!

من همیشه چنین بوده‌ام

که در تنهایی، لذت حضور در اجتماع و شلوغی را برده‌ام

از این رو بارها به دوستانم اعلام کرده‌ام:

--: تنهایی را دوست دارم!

...

تنهایی هم بیشتر از مردم با من سخن می‌کند!

چکار می‌شود کرد با مردم؟!

که هیچ منفعتی برای من نداشته‌اند،

و سهم همه‌ی اعضای وجودم را داده‌اند

جز سهم قلب مرا...



(۱۷)

به نزد من،

مرگ آدمی،

به اندازه‌ی سقوط یک ستاره،

قابل توجه نیست.




گردآودی و برگردان اشعار: #زانا_کوردستانی

مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید