بانو "آواز سامان" شاعر کُرد، زادهی اربیل عراق است.
او از جمله شاعرانیست که شعرش در کتاب آنتولوژی شعر زنان کُرد که به زبان فرانسه چاپ و منتشر شده، گنجانده شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
حرفهایت،
مرا به زیر سایهی ایوان خانهی قدیمیمان میبرد
همان خانهای که پر از زنگار خاطرات است.
تو دیر کردی و وقتی آمدی
مرا در در آیینهی شکستهی اتاقت دیدی!.
میان برگهای دفتر کهنهی شعرهایت!
و کلماتت را دستهگلی کردی و
افشاندی بر زنانهگی من.
آن دم مشتاق سماع با تو بودم
رقص بر نوک پنجههای پایم
تا گرداگرد تو بچرخم
در آستانهی آن ایوان خانهی قدیمیمان!
چه روزهای خوبی بود
گرچه هر روزش بوی تنهایی میداد.
تو بیا بنگر
چه کسی سختیهای آن زن را پایان بخشید و
خاطرات تلخش را
در میان آن خانهی قدیمی جا گذاشت
موهای ریختهاش را بر شانههای پنجره نشانید!
بیشک پیش از آن هم قلب من
دست نیازت را خواهد گرفت
و دست رد بر قلب زخمی تو نخواهد زد.
آه...
که زخمهای دلم دیر التیام خواهند یافت
در این زمانه که تمامی لبها پوچ و شکستهاند...
دیگر برگرد! بازآ!
فقط تو میتوانی
در این جنگل، زنی را بفهمی و
عشق را بر سنگی بر افرازی...
(۲)
من و تو
ساکن دو ستارهی دور از هم هستیم
که هر لحظه چونان پروانه، دنبال هم میگردیم
در سرزمینی پر از ترس و فوبیا
در سرزمینی پر از زخم و خشونت
به دنبال جاهایی هستیم که هیچگاه به آنجا نمیرسیم.
(۳)
من از نگاههای تو پرستش را آموختم،
یاد گرفتم که از ترس اشکهای تو
خویش را در میان چشمهایت پنهان کنم.
اکنون، تو بهانهای برای من پیدا کن
تا باورهایم رنگ نبازند
منی که بیاختیار و ناخودآگاه
به تو پناه میآورم
منی که از خویش دست کشیدهام
در پناه پرستش تو...
من از دنیایی دیگر و
تو از سرزمینی دیگر
به هم میرسیم...
تو از دور
و منم نزدیک نزدیک قلب تو
یک زندگی عاشقانه را
در یک وجب جا بنا خواهیم کرد.
(۴)
ای یار...
بیصدا میخوانمت!
چون دلباختهی تو شدم،
روحم را هم به تو سپردم،
حالا، تا شب و روز سر جای خود باقی بمانند
پناه بده مرا!
که هیچ نمیفهمی از اشک و زاری من!!
تویی که آمدی و پای بر قلبم نهادی و تکه تکهاش کردی...
اما من توانستم
در میان آن همه نفرت و کینه باز دوستت بدارم.
شعر: #آواز_سامان
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی