ویرگول
ورودثبت نام
زانا کوردستانی
زانا کوردستانیمردی گمنام عاشق لیلا و رها...
زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۳ دقیقه·۱۹ ساعت پیش

حسام رمضان زاده

حسام رمضان‌زاده‎

دکتر "حسام رمضان‌زاده‎"، شاعر رباعی‌سرای خراسانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۴ خورشیدی، در مشهد است.
وی بعدها به همراه خانواده به شيروان مهاجرت کرد و تحصيلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته‌ی رفتار حرکتی ادامه داد و سپس به تهران رفت و دکترای رفتار حرکتی از دانشگاه شهید بهشتی را اخذ کرد، و اکنون استادیار گروه علوم ورزشی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه دامغان و متخصص رشد و یادگیری حرکتی و عضو بنیاد ملی نخبگان و مربی بازی و ورزش کودکان است.
وی در دوران راهنمايی شعرهايی را می‌سرود، اما ورود اصلی‌اش به عرصه‌ی شعر و شاعری در دوران دبيرستان و در پی آشنايی با زنده‌یاد "قدرت‌الله شريفی"، از سوی يکی از دوستانش بود، که اشعارش توسط وی مورد نقد قرار گرفت.
وی یکی از برگزیدگان دومین جشنواره‌ی شعر کوتاه خراسان شمالی در بخش کلاسیک در سال ۱۳۹۶ بود.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
من: پشت سر گناه پنهان شده‌ای
من: عاقبت شوم پریشان شده‌ای
تقدیر به هم ریخته‌ی من این است:
"حیران شده‌ای" که نیست "انسان شده‌ای"

(۲)
بر روی زمین و آسمانی خو، او
زیبایی بی‌کرانه هر سو، او
هر بار که خواستم ببینم خود را
در آیینه هر که را دیدم، او او

(۳)
آهیم به سوی زندگی در جریان
دردیم که از طناب عمر آویزان
این قصه ی بهت‌آور!! این آخر تلخ!!
احسنت به آفرینشت ای انسان!!!

(۴)
بر خویش به پا خیز، در خویش بمیر 
هر لحظه به جای زندگی، بیش بمیر 
این بود تمام حرف دنیا با من 
قبل از آن که تو را... خود از پیش بمیر 

(۵)
سرسبز، پر از هوای با هم بودن
ما راست دلی برای با هم بودن
تقویم ترانه‌های ما افزوده است
یک سال به سال‌های با هم بودن
 

(۶)
از هر چه که بگذریم، غم خواهد بود
این جنس خراب بیش و کم خواهد بود
من بی‌تو و تو بدون من، این یعنی
پایان شب سیه عدم خواهد بود 

(۷)
با حوصله و قدم قدم می‌میریم
پایان بدی است در عدم می‌میریم
هر لحظه ما چقدر وحشتناک است
دم می‌آییم، بازدم می‌میریم

(۸)
من را بردند، ردی از خون مانده
راری‌ست که سال‌هاست مکنون مانده
دنبال تتمه‌ای‌ست از من در من
دستی که از این آیینه بیرون مانده
 

(۹)
هر لحظه درون خویش وهمی دارم
از بدبختی همیشه سهمی دارم
من راه خودم گرفتم او راه خودش
انسانیت زبان نفهمی دارم 

(۱۰)
رفتی، نفس جهان گرفته‌ست ای جان
رفتی، دل آسمان گرفته‌ست ای جان
آن شوق شنیدنی که در ما جاری‌ست
جان دادی و تازه جان گرفته‌ست ای جان

(۱۱)
باری‌ست که روی دست دنیا مانده است
دیری‌ست که از سهم خودش جا مانده است
مظلومیتی چنین ندیدم هرگز
تنهایی من چقدر تنها مانده است

(۱۲)
دنیاست پر از عبور، انسان در خواب
این‌گونه تکان نمی‌خورد آب از آب
با این همه تصویر جهانم زیباست
پاییز من و بهار من در یک قاب 

(۱۳)
در قالب تنهایی خود جا نشدیم
هم‌رنگ جماعتیم، رسوا نشدیم
این قصه دردناک حال من و توست
آن روز که گم شدیم، پیدا نشدیم

(۱۴)
از حوصله زمانه سر خواهد رفت
با چشم‌تر و خون جگر خواهد رفت
در زندگی تو بی‌خبر آید عشق
از زندگی تو بی‌خبر خواهد رفت
 

(۱۵)
از پنجره بگذار ببینند ما را
شاید که بیاید و بچیند ما را
این با قبول نیست، ای کاش خدا
یک‌بار دیگر بیافریند ما را

(۱۶)
این ساعت و این لحظه و این دم هیچ است
با این تن نانجیب، آدم هیچ است
ای مرگ، به ناکامی خود خوب بخند
این عمر که تحویل تو دادم، هیچ است

(۱۷)
در چشم همیشه مهربانی داری
لطفی هستی کنار عمرم جاری
خوشحالم از اینکه دوستت می‌دارم
خوشحالم از اینکه دوستم می‌داری

(۱۸)
آه است صدای ناله‌ی خاموشان
لبخند به لب‌های سیاهی‌پوشان
می‌خنداند مرا و می‌ترساند
تنهایی روزگار هم‌آغوشان

(۱۹)
دیری‌ست که چشم انتظارم خون است
پاییز و زمستان و بهارم خون است
بادم اما اگر بپیچم درد است
ابرم اما اگر ببارم خون است.

(۲۰)
این آغاز است؟ نه. غروبی شاید
پایان بد شروع خوبی شاید
این شاخه‌ی سبز را تبر خشک نکرد
در ذهن درخت، دارکوبی شاید...

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://robaeisarayan.blogfa.com/category/16
https://www.isna.ir/news/Bojnourd-44899
http://bojnord1400.blogfa.com/post/1693
https://4231421.blogfa.com
@hesam.ramezanzade
و...

علوم انسانیمقطع کارشناسیکارشناسی ارشد
۰
۰
زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید