ویرگول
ورودثبت نام
زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

حسین معاصر شاعر ایلامی

آقای "حسین معاصر" شاعر ایرانی زاده‌ی سال ۱۳۶۷ خورشیدی در ایلام است.


▪نمونه‌ی شعر:

(۱)

رطلی بزن

ترجیع‌بندم باش

پهلو بزن بر کلمات

چاک‌هایی از چاقو

در کرانه‌ای از فصل‌ها

بهار تابستان پاییز زمستان

و دوباره بهار

تلنبار می‌شود

خشت‌ خشت.

رقصِ برگ‌ها 

خش‌ خش. 

اما گریزی نیست

در چاکرایِ چندمِ تنت  

اردیبهشت آه رد می‌زند.

ترجیع‌بندم باش.

راهم را نشان بده.

از تبار تاکم

ریشه‌های تو

در خاک نفوذ می‌کند.

بیا بتاب ببار تا بِتَنَم.

در آسمانم شکوفه بزن

تا شریان رگ‌هایت سرخ بخورند رویِ تَنَم.

به بهار می‌تَنَم.

با رنگ‌ها در می‌زنند

منم منم منم منم.

دور با تو نزدیک می‌شود

نزدیک بی‌تو دور 

آهِ حروف گیج می‌خورد

دسته‌گلی برای تو‌ می‌آورم

لبخند می‌زنی.

لبخند می‌زنی و دسته گلی در دست‌های من ظاهر می‌شوند

ترجیع‌بندم باش.

آهم بکش.

مغزِ یک چلچله را هلهله کن

تا دیوانگی‌ام  را کف دستم بگذارم

 که لا‌به‌لای متن‌ها

هاا هاا هاا

هااا هااا هااا 

زار بپوشم منِ ژنده

راه بروم 

سوز بخورم.

رطلی بزن. 

ترجیع‌‌بندم 

نزدیکم باش.

نزدیکِ نزدیک.

نزدیک‌تر. 

یه‌کم دیگه نزدیک‌تر 

_می‌شه دستاتو بذاری روی دستام دارم یخ می‌زنم.-



(۲)

باد باران را می‌برد 

سيل آتش را 

آتش بلوط‌ها را 

و تكان‌های زلزله تمامی اين شهر را 

اين شعر تقديم به تو می‌شود اگر آتشفشان كوه قلاقيران همه‌ چيز را ذوب نكند 

...

اين شعر تقديم به از رگ‌های تو چه می‌گذرد 

آب‌راه‌ها  

پيچيده در رتبه‌ی يكی مانده به نيستی  

زير موج موج موج 

همه‌ چيز زير و زبر 

پشت تابلوی؛ ايست! خطر  

مدام نفس‌هايت را عق بزن 

لایروب‌ها از تو بالا می‌آورند  

جيغ آسفالت 

پشت چراغ قرمز گير می‌خورد 

خيابان، مشت‌های خود را ها می‌كند 

سگی هار می‌شود 

تنديسی از خاك خودش را تكان می‌دهد  

و حفره‌هايی كه كف دستش دهان باز كرده‌اند را پينه می‌بندد.

همه‌ چيز را خط بزن 

دور اين سطر‌ها را كوه بكش.

اين شعر تقديم به قلب تو برای چه می‌تپد 

چهار‌پاره‌تر از های گوزنی در ميان برف‌ها  

وقتی كه پدرم 

برای تركيدن بغضش دست می‌بَرد به كوه و كمر  

داد می‌زند روی سرم 

در ظل گرمای تو باز تنم يخ می‌زند 

در ظل گرمای تو باز تنم يخ می‌زند 

در ظل گرمای تو باز تنم يخ می‌زند 

در ظل گرمای تو باز تنم يخ می‌زند 

در ظل گرمای تو باز تنم يخ می‌زند  

       (می‌تونی پنج بار پشت‌ سر هم اين جمله رو بگی؟)

وقتی كه خورشيد تر  

و نور خشك می‌شود.

همه‌ چيز را خط بزن 

دور اين سطر‌ها را كوه بكش‌.

اين شعر تقديم به صدای تو به كسی نمی‌رسد 

تا دهان‌دره‌ها... هااا... هااا... باز شود 

غار‌های تنت كور 

گوش كن‌!!

كابوس‌هايم آتش گرفته‌اند 

دست می‌برم و از ميان خواب‌هايم 

جنازه‌ی زنی را بيرون می‌كشم 

كه پوستش جلز و ولز می‌كند 

كجاست‌؟

آی ايلام‌!!!

لام تو لال‌.

سال‌ها بعد 

شاعری درون تو گم می‌شود 

كه وقتی عينكش را از چشم‌هايش در‌ می‌آورد 

و اين شعر را می‌خواند 

جايی ديگر در جهان ويران می‌شود 

و كسی خودش را ميان خودش دفن می‌كند‌.

همه‌ چيز را خط بزن 

دور اين سطر‌ها را كوه بكش.



گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی



منابع

www.vaznedonya.ir


حسین معاصرشاعران عصر ماانجمن شعر و ادب رهاایلامقلاقیران
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید