زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

مختار شکری‌پور شاعر پاوه‌ای

استاد "مختار شکری‌پور" شاعر، روزنامه‌نگار، عکاس، کارگردان، مستند ساز، مدیر فیلم برداری سینما و تلویزیون، منتقد و مترجم زبان و ادبیات کُردی، زاده‌ی شهریور ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در شهر نودشه، شهرستان پاوه‌ی استان کرمانشاه است.




وی دانش آموخته‌ی زبان و ادبیات فارسی، از دانشگاه رازی کرمانشاه در سال ۱۳۷۸ است و عضو خانه‌ی کتاب و عضو انجمن نویسندگان و منتقدان خانه‌ی سینما نیز هست.

ایشان کار در مطبوعات را از سال ۱۳۷۹ با نوشتن نقدها و انجام مصاحبه‌های سینمایی و تئاتری و نقدها و مصاحبه‌ها و مقالات ادبی آغاز کرد.

مطالب او در روزنامه‌های مختلفی از جمله شرق، همشهری، اعتماد، آزاد، ملت، اعتماد ملی، کارگزاران، همبستگی، تهران امروز، فرهیختگان و... چاپ شده است.

وی به ترجمه‌ی شعر و داستان کُردی نیز مبادرت ورزیده و گزیده‌ای از شعر شاعران معروف کُرد را منتشر کرده است.



▪فیلم‌شناسی:

- مستند، بیوگرافی: در آستانه‌ی بامداد

- مستند، بیوگرافی: پرواز در دایره حضور

- مستند تاول‌های سرخ

و...



▪کتاب‌شناسی:

- در این شعر برف می‌بارد

- گورستان گل‌ها

- تو اینجا نیستی اما

و...



▪نمونه‌ی شعر:

(۱)

[نوستالژی فصل‌ها]

تابستان

با زنبیلی از توت می‌رسید و

این پایانی بود

بر جهنم سبز

که از سیزده بدر شروع می‌شد.


مرداد می‌آمد

با خورجینی انجیر

آویزان بر شانه‌های مادرم.


زرده‌وَل‌ها*

بر سیم‌های برق آواز می‌خواندند و

مژده آمدن شهریور را می‌دادند

گلابی‌های به رقص آمده از نسیم نیز

چون لامپ‌هایی روشن

بر درختان می‌درخشیدند.


پاییز

ناگهان با بادهای سرد حزن انگیزش سر می‌رسید و

سطلی رنگ بر درختان می‌پاشید

و

انارها

لبخندی سرخ به ما می‌زدند.

پاییز هم بسته می‌شد

با قابی از درختان عریان در باد و باران و

شاهو* با دستاری از برف بر سرش


زمستان

با گونی از پنبه می‌آمد و

جامه‌ای سپید برای درختان می‌دوخت

سکوت همه جا را فرا می‌گرفت

حتی توپخانه‌ها را

و ما در شب‌های سرد سکوت و برف

با نجوای سگی با چراغ تیرک برق تنهای لای درختان

به خوابی سپید می‌رفتیم

تا

تا

تا

بهار

با انفجار توپی

سالی دیگر تحویل‌مان دهد!.

--------------

* زرده‌وَل‌ها، گونه‌ای از پرندگان مهاجر هستند که اوایل شهریور به باغ‌های کوهستانی منطقه می‌آمدند.

* شاهو هم نام کوهستان مرتفع‌ در غرب ایران است.



(۲)

[سرگردان میان پرانتزها]

پاک راهم را گم کرده‌ام

میان این همه راه

رهایی را خلاص

و خلاصی را رها کرده‌ام

سر از سطرهایی بی‌کلمه در متنی خط‌خطی

درآورده‌ام

هجی می‌شوم

در لابه‌لای همان سطرها

نه گوشی که در آن به ارتعاش در آیم

نه چشمی که مرا به مهمانی مردمک‌هایش ببرد

فقط چشم‌هایم را از حدقه در می‌آورند؟!

کسی هم رد پایم را تعقیب نکرد

با آن همه تعقیب و تعقیب و تعقیبی که من کرده‌ام؟!

انتهایم سرگردانی میان پرانتزهایی‌ست

که بسته‌اند مرا به تیرک‌های خیابان‌های این همه راه

راه‌هایی بسته میان همان پرانتزها.



(۳)

جوانه زدن زندگی و

آویزان شدن خاکستر مرگ

این است حقیقت سرنوشت!



(۴)

پاییز که می‌آید

با دلتنگی میان برگ‌ها قدم می‌زنی

با تنهایی قطره قطره می‌باری و

مه فرا می‌گیرد جنگل و کوهستان را

و تو

در آن ناپدید می‌شوی!.



(۵)

زمینی نبود

شکل پرنده‌ای تنها بود

در قفس تن

بی‌درنگ

به تنهایی دیگری پرواز کرد!.




گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی



منابع

@mokhtar_shokri_poor

www.mehrnews.com

www.manzoom.ir

www.iranketab.ir

www.filimo.com




سیزده بدرفیلم سینما
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید