کتاب شیائو و پدرش کجا رفتند
کتاب "شیائو و پدرش کجا رفتند؟" نوشتهی "چائو وِن شوان" نویسندهی چینی است.
آقای "چائو وِن شوان" اهل شهر یانچنگ در استان جیانگسو چین است. او در سال ۱۹۷۴ میلادی، وارد گروه زبان و ادبیات چینی در دانشگاه پکن شد. و در سال ۱۹۸۳ میلادی، نوشتن رمان را آغاز کرد و اکنون به خاطر آثارش در زمینهی ادبیات کودکان شهرت دارد. او نایب رئیس انجمن نویسندگان پکن است.
از رمانهای او میتوان به «دیوارهای قدیمی»، «کاشی قرمز، کاشی سیاه» و «خانهی حصیری» و از داستانهای کوتاهش میتوان به «شهر زیر آب»، «ییلاق آبیرنگ» و «حصار سبز» اشاره کرد.
وی تاکنون برندهی جوایز ادبی معتبر زیادی از جمله جایزهی هانس کریستین آندرسن و جایزهی کتاب چین شده است. آثار وی را به زبانهای انگلیسی، هلندی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، ژاپنی، کرهای و فارسی ترجمه کردهاند.
خانم "مرضیه زهیری هاشمآبادی" مترجم این کتاب است و تصویرگرش "اوا مونتاناری" است.
خانم "اِوا مونتاناری" در سال ۱۹۷۷ میلادی، در ریمینیِ ایتالیا زاده شد. کار داستاننویسی و تصویرسازی برای کودکان را زمانی آغاز کرد که هنوز در آکادمی طراحی میلان درس میخواند. بسیاری از کتابهای مصور او در ایتالیا، آمریکا، ژاپن، فرانسه، اسپانیا، بریتانیا، آلمان و تایوان منتشر شده و شناخته شدهاند.
این کتاب ویژهی ردهی سنی ۷ تا ۱۰ سال است و انتشارات میچیکا آن را چاپ و منتشر کرده است.
■●■
داستان این کتاب، لایههای زیادی برای بررسی و جستجو دارد. هر بار که کتاب را میخوانی، کشف جدیدی میکنی. از مهمترین این لایهها، مفهومی گم شده برای نسلهای جدید، یعنی تابآوری است.
نویسنده در این کتاب، با لطافت تمام به این مفهوم سخت و پیچیدهی پرداخته است.
■●■
داستان کتاب دربارهی شیائو و خانوادهاش است. آنها فقیرترین خانوادهی روستایشان هستند. آنها آنقدر برای سیر کردن شکمشان از دیگران قرض کردند و نتوانستند آن را پس بدهند که دیگر کسی به آنها کمک نمیکرد. حتا مادرشان برای به دست آوردن غذا و خوراکی از روستا خارج شد و دیگر برنگشت.
شیائو و پدرش با الاغ کوچولویشان برای حل این مشکل پا به سفری طولانی میگذارند. سفری سخت و مشکل، که آنها را در این سفر با خطرات زیادی مواجه میکند.
آنها گرفتار باد و باران و طوفان میشوند و خلاصه اینکه برای هر مشکلی راه حلی پیدا میکنند و چالشها را به فرصت بدل میکنند.
پس از رفتنشان علفهای هرز به اندازهی در خانه قد کشیدهاند. اما آنها هنوز باز نگشتهاند. یک شب بهاری، شیائو، پدرش و الاغ کوچولو به خانه بازگشتند، اما دیگر کسی در روستا نبود!.
#زانا_کوردستانی