در ستایش زیباییش فقط میشد، تماشا بود. به هر کس می رسید، هوس ماندگاری همیشگی در آن برگ از زندگی، زنده میشد. در من شوق بیداری در اولین صبح بهار بود، اما زنده ام نمی کرد. با او به مرگ در آبان عادت کردم و چه شهد نابی است، توالی این خواست.