توی اپیزود ششم پادکست دفیله از خشونت خیابانی گفتیم و یه جایی هم از خشونت ساختاری حرف زدیم:
١/ وقتی صحبت از خشونت میشه، یکی از اولین تصاویری که توی ذهنمون نقش میبنده یه صورتِ کبوده! یا احتمالاً یه دست و پای شکسته. اما، خشونت فیزیکی فقط یکی از انواع خشونت به حساب میاد.
٢/ خشونت کلامی، بخش بیشتری از حجم خشونت رو به خودش اختصاص میده. مثل متلکهای جنسی، تحقیر کلامی و توهین! حالا، اگه این وسط سراغ نظریهپردازهایی که توی حوزه خشونت کار کردن بریم، مدلهای دیگهای از خشونت رو مطرح میکنن که به نظرم خیلی خطرناکتره!
٣/ چون این نوع از خشونت، به عنوان مبنا و چارچوبی برای تولید خشونت فیزیکی و کلامی به حساب میاد. به این نوع از خشونت، خشونت ساختاری یا فرهنگی گفته میشه. یعنی چی؟
۴/ یعنی نهادهایی که از دل جامعه و سنتها براومده، خودشون تولید خشونت میکنن! به قول ژان ژاک روسو، این وسط طبق یه قرارداد جمعی نانوشته قرار بوده که قانون و نهادهای حاکمیت و قانونگذار، مسئول نظم بخشیدن به جامعه باشن و نذارن محیط اجتماعی هر کی به هر کی بشه.
۵/ اما از یک جایی، خود قانون و نهادهای قانونگذار، تولید خشونت میکنن. اینجا همون نقطهای به حساب میاد که خودِ قانون، ایجاد فساد میکنه یعنی قانونی که از اول قرار بوده جلوی فساد و هرج و مرج و آنارشی رو بگیره خودش در نقش زاینده خشونت ظاهر میشه. چطور؟
۶/ یه مثال ملموس از خشونت ساختاری و قانونی، قصه حق طلاق و مهریهست. توی نظام آلاکلنگی طلاق و مهریه یه جا مرد خودش رو در موضع قدرت میبینه و یه جا زن! یعنی، قانون حق طلاق رو میده به مرد و از اون طرف یه ابزار مالی به عنوان مهریه میده به زن!
٧/ ایجاد چنین دوگانهای در نهاد خانواده، خود به خود تولید خشونت میکنه و این تولید خشونت از همون مراسم خواستگاری و چونه زدنها شروع میشه و از جایی به بعد هم که کم کم زندگی به بنبست میرسه، زن و مرد از چماقهایی که قانون داده دستشون استفاده میکنند تا بکوبن توی سری اون یکی!