یکم)
کافکا میگوید: «از دید قانونگذاران، انسان موجود تبهکار و بزدلی است که تنها از ترس و با تهدید به زور، در راه درست قدم برمیدارد. این، نه تنها غلط است، بلکه نشان کوتهبینی است، و به همین جهت بهخصوص برای خود قانونگذارها خطرناک است. چون به باطن مردم راه نمییابند. تحقیری که اینها متوجه انسان میکنند، نه نظم، بلکه بینظمی به بار میآورد. باید به فرد اعتماد بخشید و به این ترتیب او را به جنبش واداشت. باید اعتماد به نفس و امید را در او برانگیخت و از این راه به او آزادی واقعی داد. تنها از این طریق است که میتوانیم کار کنیم، زندگی کنیم و دستگاههای قانون را فشاری بر گُرده خود ندانیم.» (گفتگو با کافکا، انتشارات خوارزمی)
دوم)
جانِ کلامِ کافکا، خاصه در حقوق کیفری، حرف بسیار دقیق و درستیست. چه آنکه، حقوق کیفری به شکلی مستقیم با جان و آزادی شهروندان سر و کار دارد. بنابراین، صدور هر حکمی از جانب قاضی در پروندههای کیفری موجب تحمیل کیفری بر روح، جان و آزادیِ تن مرتکب خواهد شد. از همینروست که قانون باید تا جای ممکن محدودهی دخالت خود را کاهش دهد و در مقابل هر رفتار نامتعارف و برخلاف عرف رایج، شلاق مجازات را به کف نگیرد. چندانکه برای سیاستگذاران، دستگیری و مجازات کردن، سهلترین و سریعترین روش ممکن است تا افکار عمومی را اقناع کنند؛ سیاستی که به نظر میرسد هدفی جز اِرضای احساسات تهییجشده مردم ندارد. پا نهادن در چنین قلمروی، ثمری جز آن ندارد که با هدف فرونشاندن احساساتِ تودهی مردم، قانون وسیلهای باشد که هدف را توجیه کند.
سوم)
قواعد حقوقی برای اشباع و اقناع گروهی خاص (چه این گروه افکار عمومی باشد و چه گروههای نفوذ) تصویب نشده است. بنابراین، هر چقدر یک نظام حقوقی به سوی «قوانین خمیری» گام بردارد به همان میزان از اعتبار خود میکاهد و مضاف بر آن، موجب سلب اعتماد شهروندانی خواهد شد که هیچگاه نمیتوانند رویکرد نظام حقوقی خود را در برابر رفتارهای مختلف پیشبینی کنند چه اینکه در چنین شرایطی، خمیرِ هر قاعدهای بسته به آن خواهد بود که درون چه شابلونی قرار گیرد.