جرایم جنسی، مثل کلاهبرداری، دزدی و یا حتی قتل نیست. شاید مردم با یه قاتل راحتتر کنار بیان تا با یه متجاوز جنسی! مخصوصاً در ایران که فرهنگ و عرف ایرانی حساسیت زیادی روی مفاهیمی مثل ناموس و غیرت داره.
حالا فرض کنید، اگر کسی به دروغ و با صحنهسازی بخواد از کسی به اتهام آزار جنسی شکایت کنه، ممکنه چه آبرویی از متهم بره. مثلاً توی یه پروندهای خانم جوونی که حدود ۲۰ سال سن داشت، بخاطر اختلافهایی که با مدیر ساختمون داشت، از مدیر ساختون شکایت کرد و گفت که این آقا توی آسانسور چند بار شلوارشو پایین کشیده و برای من ایجاد مزاحمت کرده. مدیر ساختمون حدود ۷۰ سال سن داشت.
این خانوم جوون چون هیچ مدرکی نداشت مادر و دوستش رو به عنوان شاهد معرفی کرد و بعد از تحقیقات دادسرا معلوم شد که شکایتش فقط بخاطر اختلافهایی بوده که سر شارژ ساختمون و مسائلی از این دست داشته.
در هر حال، طرح این شکایت و طولانی شدن رسیدگی باعث شد که بخاطر فشار همسایهها و پچ پچشون، مدیرساختمون کلاً از اون آپارتمان بلند شه.
درسته که بعدش بیگناهیش ثابت شد اما همیشه این لکهی ننگ روی پیشونیش موند.
توی فیلم THE HUNT یا شکار مشابه همین ماجرا پیش اومد. اونجا یه دختربچه به معلم مهدکودک که یه آقایی بود اتهامی زد و گفت که معلم منو اذیت کرده. تقریباً زندگی اون معلم و خانوادهاش کلاً تحت تأثیر این اتهام قرار گرفت. پس، اصولاً در جرایم جنسی، یک اتهام نادرست علاوه بر اینکه زندگی متهم رو میتونه نابود کنه، خانوادهاش هم بخاطر فشار اجتماعی و نگاه سنگین مردم میتونه متلاشی بشه.
بله، این فقط یک روی سکهست. اما اون روی سکه هم قربانیهایی هستند که میترسن شکایت کنند و دستشون به جایی بند نشه. چون مدرک درست و حسابی ندارن و خیلی جاها حتی اگر مدرک هم داشته باشند از ترس آبرو و انگشتنما شدن بین دوست و آشنا ترجیح میدن سکوت کنند. این سکوت، به قول صادق هدایت، توی تنهایی مثل خوره روح و روانشون رو میخوره و میتراشه. پس، قانون باید حواسش به قربانیهای جرایم جنسی هم باشه و باهاشون طوری رفتار کنه که قربانیها فکر نکنند قانون و دادگاه دشمن اونا هستند و بترسند از این که به دادگاه پناه بیارن.