یکی بود یکی نبود. دو گوریل خلاق برای اینکه به یک مهمانی رسمی دعوت شده بودند، راه افتادند، رفتند بازار پی خرید لباس. اولی دوست داشت لباسی که میخره کمی باوقار باشه و دومی دوست داشت لباسی بپوشه که پاهای کوتاهش رو نشون نده. اما راستش هیچ کدوم موفق نشدند پیدا کنند و از خیر مهمونی گذشتند و نشستند به فکر و فکر و فکر و فکر!
تهش هم به این نتیجه رسیدند که به فکرشون یه مقدار جسارت و شجاعت اضافه کنند و هر چی دارن بریزن تو بساط. اونها تصمیم گرفتن که یه سایت تاسیس بکنند و توش با چند تا مثل خودشون که به شدت خلاق و با استعداد بودن، جمع شن. اتاق فکر تشکیل بدن و بشینن برای خودشون لباس طراحی بکنن به جای این که برن دنبال لباس بگردن، برای هرگونه اندام و هیکلی لباس طراحی کنند.
کلاه بدوزند و حتی محصولات چرمی تولید کنن. این شد که شوخی شوخی جدی شد و گوریلها تونستند کنار همدیگه قرار بگیرند، طراح بیارن، خیاط بیارن و حتی روانکاو رنگ که محصولاتشون از همه نظر استانداد باشه. حالا خودتون قضاوت کنید.
محصولی که از زیر دست یک رنگ.شناس حرفهای، یک روانکاو، یک طراح خلاق و برشکار پنجه طلا و خیاط ظریفکار رد بشه و روی یک پارچهی مرغوب تولید شه میشه ازش گذشت؟ میشه نخریدش؟ میشه نپوشیدش؟ میشه باهاش مهمونی نرفت؟ میشه باهاش بیرون نرفت؟ میشه باهاش سفر نرفت؟ ورزش نکرد؟ کوه نرفت؟دورهمی شرکت نکرد؟ تو خونه نپوشید و احساس راحتی نکرد.؟ میشه؟ نمیشه!
زارونی رو نمیشه نپوشید. نمیشه ندید.
با یک بار امتحان زارونی برای همیشه از کل لباساتون خداحافظ میکنین. زارونی بهتون قول میده. قول گوریل زارونی یعنی فصلالخطاب.