من زینب متولد1366یه زن خانه دار که خدا نعمت مادر شدنو با دو تا پسراش ودختر کوچولوش بهش داده،همیشه دغدغه من بزرگ کردنه بچه ها وتربیتشون بوده وهست،گاهی ترس دارم که قراره چه چالش هایی باهاشون داشته باشم .همسرم هم مثله من البته کمی خونسردترطوری که میگه تو ببینو بخون به من بگو،آخه انقدر راحت طلب مگه میشه.

البته همین قدر که حاضر باشه خودش خیلیه تامطلبی می بینمو می خونم براش میفرستم ،فعلا که جواب داده ولی باید اینو از سرش بندازم همیشه که نمیشه لقمه ی آماده میل کنه،نقشه ها دارم براش.یکیش اینه که بهش گفتم باید جلسه های مدرسه رو شرکت کنه به اجبارقبول کرده تا ببینیم چی میشه.
چقدر اون موقع با جونو دل نگاهشون می کردیم حتی الان هم گاهی که برنامشون پخش میشه به یاد بچگیو با همون حال و هوا میشینم به تماشا.مزش مثل همون قدیماست،فرقش اینه که بچه ی دیروزیم ولی ابعادمون بزرگتر شده،ما دهه شصتیا و هفتادیا هنوز کودک درونمون زندست.

از عمو فیتیله ای گفتم:یه روز که اکسپلورو بالا پایین می کردم یکی از اون عمو فیتیله ایها اومد ولی این بارمتفاوت ،مثل بچگی هام نبود،انگار می دونست گیر کردم.حرفاش بوی نصیحت می داد،نصیحت به بچه ای که پابه پای اون بزرگ شده بود پس باید حرفشو می شنیدم.چطوربچگی رو باهاش زندگی کرده بودم حتما اومده بود که دوباره باهاش همراه بشم،اومده بود بگه تو هنوز تربیت نشدی باید خودتو درست کنی.
به بچه هاتون اجازه ی نه گفتن بدین،بزارین توخونه به شما بگن نه ،در غیر این صورت بیرون از خونه نمیتونن به وقتش نه بگن.

این یکی رو دخترم خوب بلده جلوجلو.(نه ،نمیخوام ،دوست ندارم)هر چیزی رو که طبق میلش نباشه مقاومت می کنه،تا میام عکس العملی نشون بدم یاد حرف عمو فیتیله میفتم رهاش می کنم وخودم هم خوشحال از اینکه این یکی رو درست پیش رفتم خودش خیلیه .

به نظرم گاهی یاد گرفتن وعمل به یک نکته بهتره از هیچی.پس ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست..
شده شماهم از دله یه جمله ی ساده یا یه کلیپ کوتاه چیزی یاد گرفته باشین که به دردتون بخوره؟