اینکه باید از کارمندی فرار کنم، دغدغه اصلی من نبود. اینکه در دام کارمندی و روزمرگی هاش گیر کنم و حرفی برای گفتن و مسیری برای اثرگذاری مطلوب نداشته باشم، من رو نگران می کرد.
روزی که قرار شد برای آزمون ورودی باشگاه محتوا متنی رو بنویسم، برای شروعی نو، به خودم ایمان داشتم ولی به خاطر شرایط بد فکری و مشغله های زندگی مدام نگران بودم که این چرخ دنده های ذهن درست چفت نشن و نچرخن و این ماشین خلاقیت و ایده و نویسندگی من، درست کار نکنن، و از قدم گذاشتن در یک چالش جدید در زندگی و تجربه ی بودن در کنار حرفه ای ها، تردید داشتم.
یا علی گفتیم و نوشتن آغاز شد و هرآنچه دغدغه من و انتظار من، از باشگاه محتوا بود، در قالب یه دیالوگ بین خودِمنجی و خودِمستاصل چیده شد و همون روز ارسال شد. و چند روز بعد برای مصاحبه دعوت شدم.
تصمیم رو گرفته بودم. ثبت نام تمام شد و به روال سالهای گذشته ی زندگی من، یک شروع دیگر برای یادگیری و دوستی های نو آغاز شد.
دوره بصورت آنلاین بود و من روی دیتاهای آموزشی که قراره یاد بگیرم حساب می کردم. اصلا انتظار شکل گیری دوستی های عمیق رو نداشتم که از این موضوع ناراحت بودم. اما الان که جلسات آخر دوره است، با برنامه ریزی های خوب و ایجاد جو صمیمی در باشگاه، روی دوستی های اونجا بیشتر حساب می کنم و امیدوار تر شدم به بودن در کنار دوستانی که، هم دغدغه، هم مسیر و همدل هستیم. دوره ما «بچه باشگاه» داشت، «رابین هود» داشت، «مانع الغر» داشت، «جاده پیما» و «شلوغ کن» و ... داشت. این همه توانایی های مکمل دوستان می طلبه، گروه شگفت انگیزها رو هم تشکیل بدیم و بصورت فرازمینی فتوحاتی ثبت کنیم.
اگر شما هم قصد ثبت نام در باشگاه رو دارید، نکته ای که هست و باید بگم، اینه که در باشگاه محتوا، ابتداش ذهن با مسائل تئوری درگیر می شه و بعد از اون باید بری روی دستگاه و با ابزارها کار کنی. اگر مسائل تئوری رو جدی نگرفته باشی قطعا کار با ابزار، اگر آسیب زننده نباشه، سخت و فرسایشی خواهد بود. پس تمرین نوشتن مشق عشق های پایان هر جلسه رو جدی بگیرید تا به ایمن ترین راه برای جلوگیری از آسیب مجهز بشید.