اینترنت و فضای مجازی جائیه برای بیان نظرات و اشتراک گذاری تجربیات زیسته. باید شفاف باشه. هر کسی در مجازی هویت مشخص و کدِ شناسایی داشته باشه. این طوری کلاهبرداری ها کمتر میشه. باید جامعهی عدالت محورِ مجازی تشکیل بشه. تا فقیر و غنی به یک میزان حق اظهار نظر داشته باشند.
این جمله های بالا نظر دو سال پیش من در مورد فضای مجازیست. زمانی که فقط برای اظهار نظراتم از آن استفاده میکردم.
اما الان اینطور فکر نمیکنم. من بعد کنکور خسته و افسرده بودم. در اینترنت مینوشتم تا حالم را خوب کنم. (از ویرگول استفاده میکردم. پست هایم را پاک نکردهام هنوز آن پائین هستند)
من تا قبل از ویرگول در اینستاگرام مینوشتم. خندهدار است! بله. من در شبکه اجتماعی تصویر محور، متن های بلند منتشر میکردم. اما تابستان گذشته از اینستاگرامنویسی دست کشیدم. به دو دلیل: ۱)ویرگول جای بهتری از اینستاگرام بود. (دروغ نگویم برای مخاطب های اینستاگرامیام بعضی نوشته های ویرگول را بازنشر کردهام) ۲)من میخواستم تمرین نوشتن کنم اما حال روحی و ذهنی خوبی نداشتم. شروع کردم از خودم نوشتن... و خوانده شدن آن توسط دنبالکننده هایی که در دنیای واقعی میشناختم ترسناک بود.
توی ویرگول دو ماه بدون خودسانسوری نوشتم. بدون ترس از قضاوت شدن. از درد ها و رنجهایم مینوشتم و مسئله هایم را حل میکردم. ریچل هالیس شده بودم. از ته هر بدبختی که طرح میکردم، یک نکتهی امیدبخش برای ادامهی زندگی پیدا میکردم. بیهراس نقصهایم را جار میزدم و از اینکه انسان کاملی نبودم لذت میبردم.(همین الان کمالگراییام مرا میترساند که اگر مخاطب این متن، آن قبلی هارا ببیند و اینچنین قضاوتی نداشته باشد چه؟ هیچ، بس است این بازی ترس از قضاوت مخاطب را توی ویرگول ادامه نمیدهم)
نوشتن توی اینترنت کمک میکرد حالم بهتر شود. تمرین نویسندگی هم بود. باید مینوشتم از افکاری که درگیرشان بودم. در اینترنت میگذاشتمشان اما از منتشر کردنشان در اینستاگرامم ترس داشتم. اگر آن آشناها تصادفاً، یا از گوگل نوشته ها را پیدا میکردند، مسئله ای نبود. نمیخواستم خودم، آنها را در فید اینستاگرامشان بفرستم. اینطوری احتمال اینکه بخوانندش کمتر میشد.
من، یک کاربر اینترنتی هستم و خودم را در آن با سانسور اظهار میکنم. چون از قضاوت دیگران میترسم. مطمئناً من تنها نیستم، چه کسی میتواند ادعا کند در روابط و مناسبات اجتماعی مختلف نقاب ندارد و «خودِ» بدون سانسورش است؟
آدمها اما حرف هایی دارند که به کسی نمیتوانند بگویند، یا ترجیحشان این است که حرفهایشان را در اینترنت بزنند. از فامیل دلزده میشوند، در اینترنت مسخره میکنند. فروشنده یا کارمند اداره ای جوابشان را بد داده است توی اینترنت فحشش میدهند. اینهمه توئیت هوایی، حرف هایی است که به هیچکس نمیشود گفت و همین طوری توی توئیتر رها میشوند. یا یکی از آن ترول های بددهن توئیتر نوشته بود، اگر مرا بیرون ببینید متوجه نمیشوید من هستم من مؤدب و آرامم. یا در توئیتی دیگر گفته بود که از اخلاق های بدم این است که خیلی نقاب دارم هر جا بسته به تناسبش نقاب میزنم. این برای من خیلی جالب بود. این آدم واقعا کدام است؟ ترول بد دهن یا آن شخص مؤدب؟ نمیشود مطمئن بود ترول توئیتر نقابی ندارد و خودِ بدون سانسورش همان شکلی است ولی میتوانم بگویم فیک ها در شبکههای اجتماعی بعضی از نقابهایی که در دنیای واقعی میزنند را ندارند؛ حداقل آزاردهندههایش را.
شاید بعضی از خاطرات و افکار و احساسات را نباید توی اینترنت نوشت. اما اگر خواستی بنویسی با اسم خودت ننویسی بهتر است. این دقیقا فکریست که بعد احساس ترس از قضاوت مخاطب به ذهنم میرسد. عملی که در پشتش میآید بیعملی است. ترس محافظهکارم میکند. چون یادم نمیآید چه چیزی کجا نوشتم و چقدر از خودم اطلاعات دادهم. چطور قرار است قضاوت شوم توسط کسی که نمیدانم چقدر از من میداند. خوشبختانه من از اول توی اینستاگرام عکس از زندگیشخصی منتشر یا روزمرهنویسی نکردم و فقط نظراتم رو نوشتم، که هیچ ترسی از قضاوت شدنش ندارم.
ترس من از چیست؟ از کسی که نمیشناسم و نمیدانم چقدر دربارهی من میداند و میتواند با آنها چه کار کند؟
اگر نوشته را تا آخر خواندهایدخوشحال خواهم شد اگر احساستان را نسبت به این ماجرا بشنوم؟ شما تجربهی مشابهی ندارید؟