نظرم را در مورد فیلمی که تقریباً دوستش دارم مینویسم. احتمالا اگر فیلم را ندیده باشید و این متن را بخوانید لذت دیدن فیلم برای بار اول را نمیبرید. ادامه ندهید فقط توصیه میکنم فیلم را ببینید که میارزد در این روزهای حال بد و ناامیدی. از آن کمدی های ریسهبر و مهوع نیست. تقریبا یک تلخند شاعرانه و پوچگراست که سرگرم میکند. فقط یک فیلم است. فیلم را ببینید.
جهان با من برقص فقط یک فیلم است. همان طور که جهان فقط یک شخصیت است، که دارد میمیرد. (جدی میگویم! ادامه ندهید به خواندن بدون اینکه از قبل دیده باشید.) جهان دارد میمیرد. حالش خوش نیست. حرکاتش آرام است. عصبانی نمیشود. فریاد نمیزند. اما یک انسان معمولی ست. به خاطر در معرض مرگ بودن به حکمت جدیدی دست پیدا نکرده. گاهی به دیگران نبودنش را یادآوری میکند. درس خاصی نمیدهد به جهانی فکر میکند که بعد مرگش هیچ فرقی با قبل آن ندارد. فرازمینی نشده. از دخترش میخواهد تنهایش بگذارد که گریه کند، گریهاش نمیگیرد. پیش دختر برمیگردد.
شبیه دنیای واقعی است. شخصیتها خیلی واقعی به نظر میرسند. حتی شخصیت پژمان جمشیدی هم که اکثر موقعیت های خندهدار به خاطر اوست، واقعی به نظر میرسد.
+وای! چرا در نمیزنی-ببخشید نمیدونستم برای وارد شدن به طویله هم باید در زد
چند شخصیت دیوانه هم هست که موقعیت خندهدار میسازند. دیوانه اعظم، شخصیت هانیه توسلی: کمی شبیه خانم شیرزاد و شیرین، شخصیت های دیوانهای که قبلا سروش صحت خلق کرده. وقتنشناس و استاد زدن حرفهای ناجور در موقعیتهای ناجورتر. از این مدلها در واقعیت وجود دارند، فقط کمی اغراق آمیز شده تا در فضای نمایشی به آن بخندیم
[احسان و جهان سر برد و باخت تیم جهان شرط میبندند]
+سال دیگه که شما چیزین!
-چیَم؟
+میگم یعنی تشریف دارین؟
ریتم کند جهان را زوجِ پرحرارت ناهید و حمید متعادل میکنند.دیوانه دوم و غلوآمیز، شایان است. همان که آسا، دختر جهان، دوستش دارد. شایان خیلی اغراق شده سطحی و ابله است. آسا عاشق اوست. جهانگیر این دو را نمیفهمد. به شکل تحقیر آمیزی سعی در ارتباط گرفتن و درکشان دارد. نوعی از هجو بلاهت و سطحی بودن نسل جدید در این روابط موج میزند.
علامت سوال بزرگ روی شخصیت کاظم سیاحی ست. آنقدر کم به او پرداخته شد که حتی یادم نیست اسمش در فیلم چه بود؟ شخصیت غیر مهمی نبود. کارکرد زیاد داشت. زنگ زدن و جمع کردن دوستها دورِ هم کار او بود. او بود که باعث شد همه فکر کنند، آسا به خاطر شنیدن خبر بیماری جهان قرص خورده است. موقعیت های خندهدارِ رابطه دکتر(پژمان جمشیدی) و خواهر جهان به خاطر مچگیری های او پیش میآمد. اما در فیلم هیچ اطلاعاتی در موردش داده نمیشود. این به صراحت در فیلم گفته میشود. فیلمساز هم نظری ندارد.
موقعی که حمید گریهاش گرفته به خاطر گروه متلاشی شدهی دوستانش. میگوید: این از جهان که داره میمیره ! اینم از اون دوتا
اینم که!(اشاره به کاظم سیاحی)
+من چی؟!
- هیچی
از کاراکتر افسرده احسان(جواد عزتی) خوشم آمد. اما رفت و برگشتهای بچهگانه با شوهرِ زن سابقش خیلی مصنوعی و بدپرداخت شده بودند. من بودم کلا از فیلم درش می آوردم.
پرده آخر از زدن زیر سینی چای توسط احسان شروع شد. همان جا بود که رازهای فرهاد و احسان افشا شد. در پرده سوم جهان، کمتر افسرده است. فیلم دخترش را میبیند، خوشحال میشود. مراسم تولد در این پرده نشان داده میشود. آن شوخیِ «مُرد!» آخر فیلم هم اندازه «شوخی آخر فایت کلاب» زیبا بود.
جهان هم میمیرد. فیلم، جهان پس از مرگ ندارد. جهان تقریباً پذیرفته مرگ یعنی نبودن. به خودش بعد مرگ فکر نمیکند. جهان را بعد نبودنش تصور میکند. جهان با من برقص در مورد مرگ نیست. روایت تنهاییست. در مورد توقع ما از خانواده و دوستانمان است. در مورد ساده گرفتن...ساده دیدن دنیا و ندیدن جایگا خدا، تنهایی به خاطر نفهمیدن و نبودن در آغوش خدا. میتواند ساده بگیرد و آغوش آدم ها را هم نخواهد. جهان، فرازمینی نشده چون اساساً زمینی فکر میکند.
وقتی مریض شدم توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه ولی بعد فهمیدم آدما باید زندگی خودشون رو بکنند و اگه شد و دوست داشتند گاهی کنارم باشن، کنارم باشن و بیحوصله باشن، کنارم باشن و دعوا کنند کنارم باشن و شاد باشن کنارم باشن و زندگی معمولیشونو بکنن کنارم باشن و همین که گاهی باشن بسه. بعد از من پارسا و بهمن و رضا و نیلوفر و بقیه زندگی میکنن بعد از اونا آدمای دیگه زندگی میکنند. بعد آدمای دیگه. بعد آدمای دیگه.
این فیلم حسابی مخدر است. حالم را خوب کرد. خوشم آمد برای بار دوم هم ببینمش. اما به جهان فیلم که فکر میکنم میبینم کاری جز مضحکه زندگی و فلسفه زندگی انجام نمیدهد. اما چون هنرمندانه، پوچی را در رگ هایم تزریق میکند. همچنان از آن خوشم میآید و توصیهاش میکنم. آخرین بار که از سینما در میآمدم، خواننده تیتراژ میخواند: دویــــــــدیم، به عمقش نرسیدیم