حدود هشتاد سال از ورود سینما و شصت سال از ورود تلویزیون به ایران میگذرد. مخاطب امروزی قاعدتاً باید به ترفندها و پیچیدگیهای این صنایع رسانهای وارد باشد. همین طور هم هست. اما گاهی ذهن آشنا به پیچیدگی هم ممکن است دچار خطا شود. هواداری باشد که شخصیت بازیگر محبوبش را با نقشهایی که بازی کرده یکی کند. یا چون سالهاست او را در شبکههای اجتماعی دنبال میکند و مصاحبهای نیست که از دست داده باشد احساس کند که او را به خوبی دوستان نزدیکش میشناسد. این احساس یکطرفهی صمیمیتِ از دور «رابطهی فرا اجتماعی» نام دارد. مفهوم رابطهی فرااجتماعی را برای اولین بار ریچارد وول و دونالد هورتون سال 1956 در مقالهی «ارتباط جمعی و تعامل فرااجتماعی: مشاهدهی صمیمیت از راه دور» به کار بستند.
در سال 1956 خبری از اینترنت و شبکههای اجتماعی نبوده و طبیعی است که این رابطهی فرااجتماعی منحصر به مطبوعات و تلویزیون، و پرسوناهای ارائه شده در این رسانهها میشده است. به نظر میرسد امروزه با وجود اینترنت رابطه فرااجتماعی میتواند با هرکسی که پرسونایی برای ارائه در شبکههای اجتماعی داشته باشد اتفاق بیوفتد. در این مقاله به طور کلی رابطهی فرااجتماعی هواداران با افراد مشهور محل بحث است.
مطالعه هورتون و وول در میانهی دهه پنجاه میلادی انجام شد. زمانی که تلویزیون جای خود را در بیشتر خانهها باز کرده بود. «تلویزیون توهم رابطه چهره به چهره ایجاد کرد» (Horton & Wohl, 1956). مجري چنان به مخاطب سلام ميدهد و با دوربين گفتگو ميكند انگار واقعا روبهروي مخاطبان ايستاده است. اين توهم ارتباط واقعي و چهره به چهره، انباشته و منجر به توهمي ديگر ميشود؛ توهم شناخت، آشنایی و در انتها صمیمیت.
مصرفکنندگان هرگز آنها را ملاقات نکردهاند و نخواهند کرد. جز اطلاعات رسانششده و شایعات چیزی از زندگیشان نمیدانند. حتی وقتی آشکارا هوادار و علاقهمند هم نیستند این احساس اگر شده با اجبار (از طریق استفاده از رسانه یا معاشرت با دیگران) ایجاد می شود. احساس اینکه آنها را می شناسند. راه فراری از رسانهها و مشاهیر نیست. چه بخواهیم چه نه از رسانهها استفاده میکنیم؛ همه ما به درجات مختلفی هوادار هستیم. هواداران را میتوان در پنج گروه طبقه بندی کرد. گروه اول: هواداران تجاهلگرا، بیمیل اما آگاه از چهرههای مشهور؛ گروه دوم: هوادارانی که کمتر پرستش میکنند اما در مورد چهرههای مشهور میخوانند. آنها را می بینند و در مورد آنها صحبت میکنند؛ گروه سوم: کسانی که چهرهها را به عنوان شخصیت اجتماعی سرگرمکننده دنبال میکنند؛ گروه چهارم: کسانی که احساسات شدیدتر شخصی در مورد چهرهها از خود نشان میدهند؛ و در آخر گروه پنجم: پرستندگان افراطی که با چهرههای مشهور بیشهمذاتپنداری میکنند و در حد بیماری رفتار عاشقانه دارند. تعامل فرااجتماعی در هر سطحی از این طیف که انجام گیرد، رابطهای یک طرفه است؛ اما این نکته اثر آن را بر هواداری که ممکن است این رابطه را به صورت اصیل تجربه کند، کم نمی کند (کشمور, 1397).
«افراد مشهور به صورت حاضر و آماده جلوی چشم ما نیستند ما آنها را از مطالب دو بعدی که روی پرده ارائه میشود خلق میکنیم و در این فرایند چنان واقعی میشوند که احساس میکنیم در موردشان چیزی میدانیم» (کشمور, 1397, ص. 107). چهره مشهور تلویزیونی ممکن است هیچگاه هوادار را ملاقات نکند و نشناسد. اصلاً از وجود چنین فردی در خیل هوادارانش مطلع نشود؛ اما طوری عمل میکند و پرسونایش را نمایش میدهد انگار این یک رابطه واقعی است. این توهم به ذهن مخاطب راه پیدا می کند و نسبت به او احساس صمیمیت می کند. ما هیچگاه با خود واقعی این افراد روبهرو نیستیم بلکه با چهره اجتماعی نمایشیای طرف هستیم که او به بیرون ارائه میکند.
پرسونا شخصیت تیپیکال و ذاتی صحنه های اجتماعی است که در رادیو و تلویزیون ارائه می شود. احساس صمیمیت و آشنایی با او به خاطر استفاده اش از زبان و لحنی خودمانی است. نکته جالب در باره ی چنین پرسوناهایی این است که مردم می توانند با چنین شخصیتی که در واقع غریبه است، ادعا کرده و به صمیمیت برسند. مردم پرسونا را دقیقا به همان روشی که دوستان خود را می شناسند شناخته اند: از طریق مشاهدهی مستقیم و تفسیر ظاهر، حرکات، رفتار، صدا و... در واقع یک طراحی غیر رسمی از مخاطبان دعوت می کند که تمام این ارزیابی ها را انجام دهند. پس از آن صمیمیت شکل می گیرد. او ممکن است پرسونای شخص مشهور را به عنوان یک دوست، مشاور، معشوقه یا الگو در نظر بگیرد (Horton & Wohl, 1956).
شخصیت واقعی افراد هیچگاه به طور کامل قابل رسانش نیست. حتی اگر قابل رسانش هم بود چیز جذابی از آب در نمیآمد. شاید اگر با خود واقعی این افراد ملاقات میکردیم عاشقشان نمیشدیم. هنر ساخت شخصیت نمایشی که همگان با او رابطهی فرااجتماعی برقرار کنند همین است. این پرسونا چه با هدف چه بدون هدف توسط شخص مشهور و یا کارورزان رسانهایش ساخته میشود. شخصیت نمایشی در رسانههای ارتباط جمعی و یا امروزه در شبکههای اجتماعی به نمایش در میآید. ترفندهایی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت مخاطب را به تعامل فرااجتماعی با پرسونا (و نه شخصیت واقعی) دعوت میکند. «سلبریتی ها به عنوان اموری واقعی وجود ندارند بلکه آنها به وسیله ی کردارهای راهبردی، اغلب با کمک تخصص هایی از صنعت رسانه های سنتی برساخته می شوند» (آبیدین, 1398, ص. 29).
رابطهی پرسونا و مخاطب یک طرفه است و امکان دوطرفه بودن وجود ندارد. تقریبا تمام زحمت ایجاد یک تقلید باورپذیر از صمیمیت بر عهدهی پرسونا و نمایش اوست. شخصیت نمایشی اگرچه ساختگی و نفوذ توهم است اما هیچ خیالی و رویایی نیست. عملکرد او در یک عمل عینی قابل درک است که در آن بیننده تخیل میکند اما تصور نه (Horton & Wohl, 1956). شخصیت نمایشی خیالی نیست یعنی از صفر ساخته نمی شود. پرسونا نمایش ابعادی است که لازم است مخاطب ببیند. «تکنیک استاندارد این نیست که زندگی خصوصی را کاملا پنهان کند. زیرا علاقهی مخاطب را نمیتوان نادیده گرفت. بلکه ایجاد نمایی قابل قبول از زندگی خصوصی مطلوب است. یک تصویر خصوصی کم و بیش ساختگی از زندگی در پشت تصویر عمومی ساختگی» (Horton & Wohl, 1956)
«هم سلبریتی های سنتی و هم سلبریتی های معمولی در برنامه های گفتگو و تلویزیون واقعنما نوعی قدرت فریبنده دارند که توجه و علاقه ی مخاطب را، دست کم در یک دورهی زمانی جلب می کنند. آشکار است که روابطی میان سلبریتی ها و مخاطبان پرورده می شود» (آبیدین, 1398, ص. 29 30). روابط فرااجتماعی خود به خود رخ نداده است و تکنیک های رسانه ای باعث ایجاد این توهم از صمیمیت شده اند. برای مثال «ایدهی دوربین سوبژکتیو به سادگی دوربین را به چشمان مخاطب تبدیل میکند و میتواند توهم روابط چهره به چهره را ایجاد کند» (Horton & Wohl, 1956).
رسانههای ارتباط جمعی فایل این توهم را در ذهن مخاطبان باز کردند و حالا شبکههای اجتماعی توهم صمیمیت را شدیداً تقویت میکنند. اما صرف دیدن شخص مشهور در برنامه تلویزیونی و در شبکههای اجتماعی، رابطه فرااجتماعی ایجاد نمی کند. پرسونا با به کارگیری چند استراتژی جزئی، مخاطب را دعوت میکند به این توهم از صمیمیت.
پرسونا به جز ایجاد لحن و سخنرانی مناسب، سعی می کند مرزی که باعث تقسیم او و نمایشش می شود را محو کند و همچنین سعی می کند یک رابطه ی مداوم ارائه دهد تا در زندگی روزمره ادغام شود. ارتباط مستمر سابقه ای در ذهن مخاطب ایجاد می کند. تجمع تجارب قبلی معنای دیگر به عملکرد فعلی می دهد. هواخواهان به این باور می رسند که شخصیت او را نزدیک تر و عمیق تر از دیگران می شناسند (Horton & Wohl, 1956).
زمانی که مجری برنامه تلویزیونی یا مهمان مشهور او، خشک و رسمی صحبت نمیکنند باعث میشوند مخاطبانی که کاملا غریبه هستند خودشان را در آن جمع احساس کنند. مداومت هم عنصر کلیدی رابطه فرااجتماعی است. با این کار کم کم قلّاب پرسونا گیر میکند و مخاطب را به توهمی از احساس صمیمیت می کشاند. با او ارتباط مستمر مي گيرد.مخاطب نيز پرسونا را دنبال مي كند. سال ها با او زندگي كرده و خاطره دارد. اين باعث مي شود فكر كند شخص مشهور را به خوبي مي شناسد و صميمي است. پرسونا در تمام این مدت تلاش میکند با ایجاد اثر خوشایند در مخاطب، قلابش رها نشود و بخواهد او را بیشتر بشناسد و بتواند ادامهی گفتگویش را پیشبینی کند. اثر انباشی سالها هواداری باعث میشود احساس صمیمیت بیشتری داشته باشد.
«با توجه به صمیمیت طولانی مدت روابط فرااجتماعی با پرسونا همراه با تضمین اینکه فراتر از توهم، یک فرد واقعی وجود دارد. جای تعجب ندارد که بسیاری از مخاطبان ناراضی شده و سعی در ارتباط واقعی با او دارند» (Horton & Wohl, 1956). در روزگار رسانههای نوین از این مطلب میتوان دو برداشت داشت. برداشت اول ارتباط حضوری است و صحبت کردن، عکس و یادگاری خواستن و مزاحمتهایی که بیدلیل افراد مشهور از آن مینالند. هواداران بیماری که آدرس خانه شخص را پیدا میکنند. خودشان یا نامه و هدیهشان را به در خانه فرد مشهور میرسانند. (هر چه قدر هم که این مزاحمتها آزارنده باشد افراد مشهور نباید شکایتی بکنند. این قطار بیترمزی است که خودشان به راهش انداختهاند. نمی شود حسنهای شهرت را بخواهند و عیبهایش را نه) برداشت دومی که از این عبارات مقالهی هورتون و وول در این زمانه میتوان داشت در ارتباط بودن در رسانههای اجتماعی است. پرستندگان افراطی افراد مشهور، کلماتی را هم که به دست او تایپ شده باشد مقدس میدانند. هنوز هم این رابطه غیرواقعی و متوهمانه است اما تصویر لایو شخص مشهور، توهم را چنان عمیق دامن میزند که مخاطب به واقعی بودن این شناخت و ارتباط مجازی باور پیدا میکند.
صرف حضور در شبکههای اجتماعی کافی نیست. در این مدیوم هم پرسونا باید استراتژی های تقلید از گفتگو در گردهمایی غیررسمی را رعایت کند. چه بسا که امکان تعامل دوطرفه در این پلتفرمها فراهم است. امکانی که رابطهی فرااجتماعی تا پیش از این نداشت. پرسونا فقط تظاهر میکرد که تعاملی شبیه تعامل دوطرفه وجود دارد. اکنون باید همانند یک دوست به هواداران پاسخ دهد. «سلبریتی هایی که در رسانه های اجتماعی به ]هوادارانشان[ پاسخ میدهند و با آنها حرف میزنند مردم را به این تصور هدایت میکنند که انگار در حلقهای از دوستان همتایشان نشستهاند. حتی اگر شانس دریافت دایرکت از یک سلبریتی بسیار کم باشد، امکان این امر به هواداران احساس صمیمیت میدهد.» (CHUNG, 2017).
«گفتگوی شخصی و خصوصی با مخاطب باعث میشود، بیشتر پاسخ/واکنش را پیشبینی کند. در نتیجه شخصیتهای رسانهای به راحتی می توانند روابط فرااجتماعی ایجاد کنند. خودافشایی توسط افراد مشهور، احساس حضور اجتماعی آنها را افزایش میدهد. در نتیجه روابط فرااجتماعی با آنها افزایش می یابد» (کیم و سانگ,2016 نقل شده در (CHUNG, 2017)).
سلبریتیها به طور مداوم در شبکههای اجتماعی خودافشایی میکنند و هوادارانشان را بیش تر در این توهم غرق میکنند که واقعا آنها را می شناسند. هر چه تعامل و اندرکنش با هوادارانشان در صفحات مجازی بیش تر باشد تعاملات فرا اجتماعی با آنها افزایش پیدا می کند.
رابطه ي فرااجتماعي توهمي است از احساس صميميت كه ميان هواداران و سلبريتي ايجاد مي شود. نكته اينجاست كه هوادار هيچگاه سلبريتي را حضورا ملاقات نكرده؛ اما چون رسانه به خوبي قواعد يك ملاقات غيررسمي را تقليد مي كند، مخاطب هم باور مي كند كه سلبريتي را مي شناسد. رابطهي فرااجتماعي به خاطر تكنيك هاي رسانهاي تقليد از گردهمايي غير رسمي و حضوري و همينطور مداومت در خودافشايي و دادن اطلاعات و برقراري ارتباط با مخاطب ايجاد مي شود. در واقع اينها باعث انباشت اطلاعات و ايجاد توهم صميميت در هوادار خواهند شد.
مفهوم رابطه ي فرااجتماعي را نخستين بار هورتون و وول براي پرسوناي مجري هاي تلويزيون و رابطهاي كه مردم با آنها برقرار مي كردند به كار بستند. تلويزيون اولين رسانه اي بود كه توهم ارتباط چهره به چهره ايجاد كرد و قواعد يك گردهمايي غير رسمي و حضوري را تقليد كرد. اكنون رسانه هاي نوين با امكاناتي كه دارد به صورت ويژهاي به رابطهي فرااجتماعي كمك مي كنند. در تلويزيون مجري از دوربين سوالي مي پرسيد و منتظر پاسخ مخاطب نمي ماند چون تلويزيون اين ظرفيت را نداشت اكنون در رسانه هاي نوين هوادار ميتواند به شخص مشهور بازخورد دهد و حتي بازخوردِ بازخوردش را دريافت كند. اين توهم را به سطح عميق تري مي برد. توهم تعاملي كه به هيچ وجه واقعي نيست.
کریستال آبیدین. (1398). سلبریتی اینترنتی. سوره مهر.
کشمور, ا. (1397). فرهنگ شهرت. پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
CHUNG, S. (2017, April 1). Fostering parasocial relationships with celebrities on social. Psychology and Marketing, 34(4), pp. 481-495.
Horton & Wohl. (1956). Mass Communication and Parasocial Interaction: Observations on Intimacy at a Distance. Psychiatry, pp. 215-229.