zeinabtaheri
zeinabtaheri
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

عنوان را اینجا وارد کنید

حداقل یک‌ سال است که در ویرگول روزمره ننوشته‌ام. سرشلوغ بودم و تصمیم گرفته بودم فقط متن‌های درست و حسابی منتشر کنم. فایده نداشت. حالم خوش نیست. مینویسم که سبک شوم. من با روزمره نویسی‌ همین‌جا حال بد بعد کنکورم را درمان کردم. بیرون ریختن کلمات شفا می‌دهد انگار.

از ترم سه بگویم که پدرمان با کارنوشت و مقاله در آمده است. تقریبا تصمیم گرفته‌م ارشد نگیرم. ارشد برای پژوهشگرهاست. من از الآن آگاهم که از پژوهش لذت نمیبرم. همین چهار سال کافی‌ست برای من. این ترم یک نوعی لذت همراه با رنج برای من دارد. در حال دانش‌جویی به معنی واقعی کلمه. استادها همه کمر بستند به اصلاح نظام آموزشی. جزوه نوشتن فایده ندارد همه مقاله و پی‌پر طلب می‌کنند. این برای من که در دبیرستان احاطه شده بودم با خوره‌های حفظیات عین بهشت است. بهشت با اعمال شاقه! شانزده واحد درس تخصصی همه مقاله میخواهند و کوتاه هم نمی‌آیند. فکر کنم آخر این ترم هفده هجده هزار کلمه‌ای تحویل داده باشم.

بگذریم... محاسن این همه‌گیر از معایبش برایم بیشتر بوده. شکر خدا خانواده‌ام هنوز مبتلا نشده‌اند. گاهی غصه می‌خورم که چه نشد تهران را در اردیبهشت تجربه کنم! ولی در کل در خانه ماندن باعث شد بعد دو سال تمرکز کنم و خودم را بیابم. تجدید نظر در اهداف و علایق و برگشتن به نوشتن قصه و فیلمنامه. هنوز هم چیزی ندارم برای به دیگران گفتن و بیرون دادن ولی خودم میفهمم از چهارسال پیش که شروع کردم تا الآن چقدر جلو آمده‌ام. علاقه‌مند کوری نبودم که نفهمد چه کار میکند. علوم اجتماعی به ظاهر ربطی ندارد ولی ذهنم را کمک می‌کند.

رمان کم خوانده‌ام و فیلم زیاد دیدم. انتظارهای بالا از خودم را معقول کرده‌ام. نسبت به پارسال که اینجا مینوشتم بزرگ‌تر نشدم ولی تجربه‌های زیادی پیدا کردم. همین کافیست. و در آخر شکر خدا.

تو دانشگاه تهران ارتباطات میخونم... اگه نظرمو بخوای اون پستایی که عکس دارند از همه بهترند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید