زلان
زلان
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

انتظار

یک

روی مبل، خیره به سریال. توی تخت، مجذوب خیال . کف اتاق، خیره به سقف. وقت کار، غرق افکار.

همیشه همین است. انگار در هر شرایط چیزی هست ( یا باید باشد) تا در لحظه نباشی. تا روز را زندگی نکنی. وقت کار است؟ خیالبافی بیشتر کیف می دهد. وقت استراحت است؟ فردا کلی کار داری، باید استرس بکشی، برنامه ریزی کنی و تمام روز ِتفریح را با فکر به فلان تکلیفِ دو ساعته زهر مارت کنی. غمگینی؟ لعنت به دنیا و آدم هایش و هر آن کس که خوشحال است . خوشحالی؟ لعنت به تو، دنیا و حاکمانش که فقر و بدبختی بیداد می کند و ککت هم نمی گزد...



دو

این روزها، وقتی به خود بر میگردم، تنها یک شالوده فکری تمام فضای مغزم را پر کرده است :

« اکنون زیستن هیچ ارزشی ندارد.

آینده چه می شود؟ فردا چه خبر است؟»

و نتیجه این می شود که دائما در انتظار و اضطرابم. هر لحظه نگران و پریشانم. گویی معجزه ای نزدیک است. انگار قدیسی در راه است. باید آماده و سرحال باشم، باید هوشیار بمانم. باید با تمام قوا صبر کنم و تا به دیدارِ آن پیغمبرِ معنا و آزادی بخش روزها را به بطالت و پوچی طی کنم.



اما من در انتظار کدام لحظه، سالها را می گذرانم؟ در انتظار کدام طرح و خال، تشنهِ زخم و زهرِ سوزنم؟ در انتظار کدام آتش، خود را از درخت بریدم و این گونه خشک می کنم؟ از برای خلق چه چیز، خراب میکنم و قلعه ای نو می سازم؟


در من انگار موجودی است که کارش چشم به راه بودن است. با اضطراب ایستادن و انتظار کشیدن. صبر کردن و صبر کردن. با تناقض رشد کردن و از لحظه ترسیدن. برای رسیدن به خنده و خوشی، درد ها را مراقب بودن و از رنج و غم ارزش ساختن. در آرزو دیدار شهاب و ستارگان ، سنگ ریزه های معدن را خطاب کردن. فریب دادن و فریب دادن و وانمود کردن. در شک و تردید استوار بودن و از قطعیت سخن گفتن...




سه

به راستی در انتظار کدام رسوایی هردم، راز هایت را مراقبی تا به کِی و از برای کدام نمایش پشت پرده ایستاده ای؟ از کدام تاریخ رند سال، وعده هایت عاملی و تا به کِی خفا را برتر از اکتشاف می دانی؟ که برای دیدن، چشم هایش را بست و که برای زندگی کردن خودش را خاک کرد؟
پس چه زمان نوبتت می رسد؟ کی روی این پرده، روی این صحنه برای تو است؟ در کدامین روز، این انتظار دائم برای شروعی کامل تر به پایان می آید؟ در کدامین لحظه، سورِ آغازین تنت را می لرزاند؟


دیگر چه باید بشود که نشد؟ چه کسی باید می آمد که نیامد؟ که در گوشت خواند انتظار فضیلت است؟ که بخوردَت داد سوگِ قبل از وقوع ارزشمند است ؟


آخر ای من! کدام اوج ِ بدون ِ آغاز را دیده ای که این گونه حیرانی؟ در انتظار چه نشسته ای و از برای که در تلاطمی؟ باید تا رسیدن به کدام نقطه پایان، خط ها را سیاه کنی و در انتظار کدام تولد زندگی را نابود می کنی؟ تو در کدام هستی ، تمام را دیدی که این گونه در پی ِ کمال و غایتی؟
چرا از حقیقت میگریزی و در احتمالات دنبال یقینی؟ آیا با معجزه و کلام آسمانی از این اضطراب و تشویش بیرون می آیی؟


من سالها است که پشت در ایستاده ام... در چندمین دهه زندگی پاسخ را میگیرم؟ کدام هزاره باید بیاید تا بی هیچ تردید، زنده گی را زندگی کنم؟ آخر تا به کِی باید منتظر بمانم؟








•پیشنهاد موزیک:

• Sleep walk my life away_ Metallica _2023

• لینک موزیک ویدئو در یوتیوب



انتظارامیدموعودمتالیکا
بسه دیگه پیش رفتن،خوش گذشت!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید