شب عین رقّت است، عین دقت و لطافت است.
شب، هنگامهی افتادن حجابها و نمایانشدن هستها و دلایل است. آری، شب موعد وحی است. گویی از هیبتِ شب است که حقیقت، به ناچار حجاب از سر میافکند و خود را برای جانهای بیدار، نمایان میکند. شب نمایاننده است، عینِ نور و وضوح است. شب پوشانندهای است نمایاننده. شب، شعور انسانیت است، ساکتِ سادهی رقیقِ باشکوه، و بستر جاری عرج روح است به ملکوت، به جهت تکامل ذاتی آن.
شب که میشود فرشتهی وحی با پیامبران سخن میگویند و زیر گوش شاعران، ذوق زمزمه میکنند. شب عرصهی حیات آدمهای دقیق است. وعدهگاه خداوند با انسان، شب است.
شب، همدم مرتضی علی است، آن هنگام که سر در چاه فرومیبرد و نجوا میکرد. شب فرصت گریستن است برای فاطمهی زهرا، آن هنگام که مردم خواستند دختر پیامبر، یا شب برای گریستن انتخاب کند یا روز را... .
شب مادر من است، که شوریدهترین و زلالترین وجهه از مرا به آغوش میکشد تا سحرگاهان. به هیبت و شکوه شب فکر کن، به عمقی که سکوتش دارد و به وسعتی که زمان دارد در آن. به شب فکر کن و از درک آن حظ ببر. شب، انسانی است اندوهگین، که از شدت غم، سالیانی است که سیاه پوشیده است و سکوتی ابدی پیشه کرده است. شب زنی است که چادر سیاهش را به سر کشیده است و گوشهای در خود نشسته است و گریههای بیصدایش، شانههایش را میلرزاند. مباد این گریستنها صدایی داشته باشد که هیبت آن فروریزد.
و به راستی، انسان در شب انسان است، و به خلقت خود که صداقت است و راستی، نزدیکتر. انسان در شب، پیامبر است. انسان در شب، کامل است. انسان در شب، آینه است و نوری که دریافت میکند را باز میتاباند. انسان در شب، انسان است.
و به راستی، انسان در شب انسان است، و به خلقت خودکه صداقت است و راستی، نزدیکتر. انسان در شب، پیامبر است. انسان در شب، کامل است. انسان در شب، آینه است و نوری که دریافت میکند را باز میتاباند. انسان در شب، انسان است.بر است. انسان در شب، کامل است. انسان در شب، آینه است و نوری که دریافت میکند را باز میتاباند. انسان در شب، انسان است.
و شاید قلب نداشته باشی، اگر هیچ نیمه شبی را تاصبح بیدار نماندهای.