Zeta
Zeta
خواندن ۲ دقیقه·۱۹ روز پیش

دوستی‌های نیمه‌تمام: آیا وقت آن رسیده که بگذریم؟

نگه‌داشتن جعبهٔ بیسکویت یا شکلاتی که تنها دو عدد در آن باقی مانده، برایم سخت است. ترجیح می‌دهم جعبه‌اش را دور بیندازم و فقط همان دو عدد باقی‌مانده را نگه دارم. وقتی پس از چهار سال کار از شرکتم بیرون آمدم، شمارهٔ افرادی را که صرفاً همکارم بودند پاک کردم. بعد از مدتی که از برخی افراد دور می‌شوم، نام آن‌ها را در دفترچهٔ تماس به شکلی رسمی تغییر می‌دهم و سپس، پس از مدتی دیگر، به‌طور کامل حذفشان می‌کنم. به یاد نمی‌آورم که جز در رختخواب خودم، در جای دیگری خوابیده باشم.

همهٔ این‌ها را گفتم تا در نهایت بگویم: روابط و کارهای بلاتکلیف برایم آزاردهنده‌اند؛ یا باید کامل باشند یا اصلاً نباشند.

اگر بخواهم به‌طور خاص دربارهٔ روابط صحبت کنم، می‌توانم بگویم که بعد از مدتی در برخی جمع‌ها، مانند محیط کار یا جمع هم‌ورودی‌های دانشگاه، قرار گرفتن و سپس جدا شدن از آن‌ها و فضای مشترکی که داشتیم همیشه برایم دشوار بوده است. پس از جدایی، حتی اگر ارتباطی هم برقرار بماند، به تدریج حرف‌های مشترکمان کم می‌شود و رابطه‌مان اغلب به تعاملی یک‌طرفه تبدیل می‌شود.

حتی در مواردی که با هم بسیار صمیمی بوده‌ایم، به‌ندرت پیش می‌آید که یک دوستی عمیق شکل بگیرد و آن حس دوطرفه دوام بیاورد؛ رابطه‌ای که همچنان برای هر دو طرف حرف برای گفتن باقی بگذارد و به خوبی پیش برود، نادر است.

همهٔ این‌ها باعث می‌شود که روابط بلاتکلیف برایم آزاردهنده باشند؛ یا باید یک ارتباط واقعی و عمیق باشد یا اصلاً نباشد.

با این مدل روابط چه باید کرد؟ چند روزی است که این موضوع مدام در ذهنم می‌چرخد؛ چرا بعد از جدا شدن از جمع‌ها، هنوز حسی در درونم می‌گوید که از حالشان باخبر شوم، ببینم حالشان چگونه است و چه می‌کنند. شاید دلیلی که باعث می‌شود در برخی موارد به این رشته‌های یک‌طرفه دل خوش کنم، خاطرات خوب گذشتهٔ آن رابطه یا امید به بازسازی‌اش در آینده باشد.

اکنون، در آستانهٔ ۳۰ سالگی، به این نتیجه رسیده‌ام که باید برخی از این روابط را به پایان برسانم؛ این روابط یک‌طرفه آزارم می‌دهند و بهتر است بپذیرم که نیازی به این نوع ارتباطات ندارم. اما راه‌حل منطقی و درست چیست؟

روابطدوستی
گهگاه نامه های منو میتونید اینجا بخونید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید