استراتژی ذات سلوکی هر کسب وکاریست.زمانی که منابع ما اندک و رقابت بالا باشد، موفقیت تنها هنگامی بدست میآید که بتوان از همین منابع کم، به نحو احسن بهره ببریم.
باید بدانیم که برای بقا در بازار و پیشبرد اهداف کسب و کاریِ خود، به خصوص در مواقعی که با کمبود منابع مالی رو به رو هستیم، بهتر است که از روش برنامه ریزی مبتنی بر استراتژی، استفاده کنیم.
مایکل پورتر و استراتژی او
مایکل پورتر در سال ۱۹۴۷ میلادی در کشور آمریکا بدنیا آمده و در رشته های مهندسی هوانوردی، مدیریت (MBA) و اقتصادِ کسب و کار تحصیل کرده و در سال ۱۹۸۱ میلادی در ۳۴ سالگی به درجه استادیاری در دانشگاه هاروارد دست یافت.وی یکی از تأثیرگذارترین افراد در توسعهی نظریات و مفاهیمِ رقابت و استراتژیهای رقابتی در مدیریت کسب و کار است و میتوان بیان کرد که در حوزه های مدیریت و اقتصاد، کمتر کسی به اندازهی او ماهر بوده است. پورتر در زمینهی مفاهیمی مانند استراتژی، استراتژی رقابتی، مزیت رقابتی، زنجیره ارزش، و مزایای رقابتی ملل، پُرآوازه بوده و یک اندیشمند با نفوذ محسوب می شود و در مقام مشاوره برای کسب و کارها و حکومتها در سراسر جهان، خوش درخشیده است.
پورتر همچنین بنیانگذار مؤسسه استراتژی و رقابتی می باشد که به همت دانشکده مدیریتِ دانشگاه هاروارد تأسیس شده است.این مؤسسهی غیر انتفاعی، به سیاست گذاران و تصمیم گیران کشورها برای تدوین استراتژیهای کلانِ توسعه، کمک میکند تا بهتر و بهینه تر در مسیر توسعه کسب و کارها تصمیم بگیرند.
توصیه های کاربردی مایکل پورتر
توصیه اول : مزیت رقابتی به معنای غلبه بر رقیبان نیست، بلکه به معنای ایجاد یک ارزش متمایز برای مشتریان است.
این جمله بدین معنی است که، مزیت رقابتی، اساسی ترین مفهوم در حوزه استراتژی است؛ و شرکت ها باید برای ماندن در عرصه ی رقابت، برای مشتریان خود، ارزش هایی را خلق کنند که آن ها را نسبت به رقبا متمایز کند.پورتر در مجموعه کتاب های خود، روش های متعددی را مبتنی بر انتفاع دوسویه و اثربخشی در رسیدن به سود آوری، ارائه کرده است.
توصیه دوم : اندازهی سهم بزرگ یا رشد، درصورتی که سودآور نباشد ارزشمند نیست ؛ رقابت یعنی سودآوری و نه سهم بزرگتر.
همان طور که همه ما می دانیم، بقا و رشد مؤسسات غیرانتفاعی در سودآوریِ آنهاست و کسب و کاری اگر سودآوریِ خوبی نداشته باشد، صرفاً فقط هزینهبر است و ارزشی ندارد، هرچند که جایگاه خوبی هم در بازار داشته باشد.بنابراین توصیه میشود که، کسب و ار خود را از مقیاس کوچک شروع کنید و آن را کم کم توسعه دهید؛ زیرا اگر از مقیاس بزرگ شروع کنید، ممکن است سودآوری آنگونه که انتظار میرود با توسعهی کسب و کار همسو نشود.
توصیه سوم : نباید خود را ملزم به راضی نگاه داشتن تمامی مشتریان کرد ؛ نشانه یک استراتژی خوب این است که گاهی یک سری از مشتریان عمداً ناراضی باشند.
هیچ بازاری در دنیا وجود ندارد که مشتریان آن، تمام انسان ها باشد؛ پس اگر در تلاش برای جذب تمام انسان ها و ارائه خدمات به آن ها باشید، تنها منابع خود را بیش از اندازهی لازم صرف کرده اید.اگر به جای گروه تمام انسان ها، بر روی گروه های منحصر به فردی متمرکز شوید، شانس شما برای جذب مشتریانی وفادارتر و سودآورتر، بیشتر است؛ به همین دلیل، همهی کسب وکارها و به خصوص استارتآپ ها باید بدانند که همهی بازار، هدف و رضایتمندی تمام مشتریان، هدف آنها نیست و باید تمرکز خود را صرف بخشی از بازار کنند که در عین سودآوری، ارزشمند نیز باشد.
توصیه چهارم : استراتژی یک انتخاب است بین کارهایی که باید انجام دهید و کارهایی که نباید انجام دهید.
پایهی استراتژی، درک باید ها و نبایدهاست.شما اگر نتوانید تشخیص دهید که چه کاری را باید و چه کاری را نباید انجام دهید، منابع خود را هدر دادهاید. پورتر بر ین باور است که درک نباید ها به مراتب مهم تر از باید هاست و بهتر است ابتدا فرصت ها را بشناسید، سپس برای عملی کردن یا نکردن این فرصت ها، هرچند که سودآور هم باشند، تصمیم بگیرید.
توصیه پنجم: نوآوری ، بحث اصلی در حوزه خلق ثروت است.
یکی از مهم ترین عواملی که در ایجاد ثروت و درآمدزایی بسیار مؤثر است، نوآوری و خلاقیت است.از طرفی، همین نوآوری، عامل پایداریِ مزیت رقابتی، در محیط های نامطمئن و پر تلاطم است.بنابراین در صنایع پُر رقابت، تنها کسب و کارهایی میتوانند دوام بیاورند، که از نوآوری، به صورت بهینه استفاده کنند.
سخن نهایی
مایکل پورتر، استراتژی را هسته اصلی کسب وکار و رقابت را هسته اصلی و عامل شکل گیری استراتژی می داند، به همین دلیل میگوید که استراتژی، یعنی کاری که دیگران انجام میدهند را شما با صرف منابعی کمتر و کارآمدتر انجام دهید و همچنین کارهایی که رقبا نمیتوانند به راحتی آن را انجام دهند، شما قبل از آنها عملی کرده باشید.