زیبا
زیبا
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

زندگی منشوریست در حرکت دوّار...

سلام از چهارشنبه

چقدر زود روزها میگذره .دوست ندارم اینقدر زود میگذره

دوست داشتم مثل فروردین میگذشت.طولانی و کش داااار

همه ی روزها رو مزه مزه میکردیم ، زندگی میکردیم

دلم میخواد سرعت روزها کم بشه.

بگذریم ...

امروز یکساعت برق رفت ، ساعت 3تا4

تقریبا همه ی مدیرها رفتن ولی خب اعتقاد داشتن ما گرممون نیست و باید بمونیم.

دیشب یه خبر خوب شنیدم از برادرم.قربون خدا برم من فقط

کافیه ازش بخوای .کافیه همه چی و بسپری به خودش .یه جوری میسازه که دهنت باز میمونه

قرص آهن و آوردم شرکت.تو خونه یادم میره بخورم.حس میکنم دوباره کم خونیم داره خودنمایی میکنه

صبح ها دارم با زور از رختخواب جدا میشم .و انرژیم خیلی کمه

از دیشب شروع کردم و اوشین و دارم میبینم .

اصلا هنگ بودما .اون سالها که میدیدم خیلی بچه بودم از اوشین فقط کوفته برنجی و بستن بچه ها به کمرشون و کیمونو و برف و درهای کشویی و تو پیاله چای خوردنشون یادم بود.

اصلا این دیالوگها رو یادم نبود.البته که قطعا تاثیر خودش و تو روح و روان ما گذاشته .


چالش جدید گذاشتم برای خودم که صبح ها دیگه حتما 8 و 30 ساعت بزنم.

نمیخوام روال بشه.

فردا هم تعطیل نیستیم.

جمع کنم برم خونه دیگه

زندگیاوشیندلبرقرص آهنتابستون
کارآفرینی که به تازگی کارمند شده سینگل مام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید