قبلا فکر میکردم بیست سالگی دیر اتفاق میفته؛ الان حس میکنم سی سالگی خیلی نزدیکه
کتاب ها فتوسنتز می کنند
سلام سلام چطور مطورید؟!!!
و بله نمایشگاه کتابه و من🙃🙃🙃😂
به جای همتون تو کتابا نفس کشیدم. اگر بدونید چقدر اونجا هوا وجود داشت دیگه هیچ وقت تا بیرون تهران نمی کوبید برید برای یه جرعه هوای تازه😁😂😂
ورقشون زدم. وااای که اون صدای شنیدنی و ملسش به نظرم با صدای امواج دریا برابری میکرد🎶🎶😍 جالبیشم اینکه لازم نیست تو کتاب ورق بزنی تا صدارو بشنوی کافیه یک لحظه چشماتو ببندی و فقط گوش بدی، میشنوی که چقدر همه کتاب ورق میزنن
استشمامشون کردم (ماسک نزدم). بعضی هاشون بوی کاه میدادن بعضی هاشون بوی نو بودن. یعنی بوی نو بودنشون از عیدم بیشتر بود. اونایی که بوی کاه میدن آدمو می برن یه جای قشنگ قدیمی که همه چی کرم و قهوه ای و زرشکیه و از این دست رنگاست
هوا چقدر مطلوب بود...هم گرم بود هم خنک. علاوه بر درخت ها کتاب ها هم فتوسنتز می کردن
خوندشونم که...
خب بذار بگم اونایی که حال ندارن بخونن برن پایین
خوندن هر کودوم هر صفحه یه سفر بود؛ یه سفر کوتاه شیرین و در یک آن همه هیاهو ها قطع می شدن و تو از همه چی فارغ می شدی و بعد هر وقت حس کردی دیگر لازم نیست بر میگشتی سر جای اولت و سفر دیگه ای رو انتخاب می کردی
سفر فروشی بهتر است تا کتابفروشی
و ما مسافریم تا خواننده
و آنها مهماندارن تا نویسنده
و اینجا فرودگاه است تا نمایشگاه
تا حالا این همه آدم کتابخون یه جا ندیده بودم.
تاحالا این همه فرقه مختلف یه جا ندیده بودم
تا حالا نمیدونستم این همه انتشارات وجود داره
تا حالا این همه پسر مو فرفری عینکی چهار خونه پوش یه جا ندیده بودم.
لاکردار تموم نمی شدن
و چقدر هیاهو و سر و صدا، دلم برای سکوت کتابخونه ضعف رفت
میدونید چرا؟
چون به تعداد کتاب های موجود بچه وجود داشت و علاقه😂😂😂😂
جیغغغغغغغغ میزدن مامان من اینو میخوام بابا من اونو میخوام. اونا هم خودشون رو خفه کردن دیگه چه برسه به من😁😁😁😁

دایره الماری های درخشان و گرووووووون که بیاید فقط از دور نگاهشون کنیم😑🥲


این تاری عکس به خاطر لرزش دست من از ذوقه😅😶 پاتر هدی های عزیز... اگر بدونید من چه چیز ها را مشاهده کردم (دقیقا همین کلمه مشاهده)

خیلی خوشگله نه؟ بیاید امیدوار باشیم موضوعش هم همین شکلی باشه

آزادی را از انسان ها مگیرید

دوست داشتن یا عشق؟
دوست دارمت با عشق
-چاوشی

وقتی طرفدار چاوشی باشی همین میشه 😅🤣

کتاب از این هیجان انگیزتر؟ زندگینامه، قاتل، نویسنده، ادبیات، خارجی، نشر علمی فرهنگی اصلا خداست این

از اون کتای های لازم برای کتابخونه های نویسندگان آینده😍

آخ آخ این ویل دورانت مرا خواهد کشت
_ لذت را چه تعریف می کنی؟
_فلسفه

منم نمی دونستم شناخت مردم یه جور هنره 🤷🏻♀️
و همینطور هم نمیدونستم شناخت مردم یه کتابه😂
#نگرش_دوست _ها

این مخصوص استمرار که قول داده بودم جاشو قشنگ خالی کنم. عزیزم عزیزم اوخی
حقیقتا خوشحالم که با خودم نبردمش چون می ترسیدم اونجا خودشو واقعا با کتابا خفه کنه و کار دستمون بده 🤣🤣🤣

آگاتا کیستی شش بار به ایران سفر کرده (همینجوری گفتم بدونید و کنجکاو نشید😂)

کسی میدونه چرا من این بشر رو اینقدر دوست دارم؟♥♥♥♥♥
ای کاش آگاتا زنده بود...

از این به بعد کلیدی تر انیمیشن می بینم🧐😃

و بهشت زیر پای شاعران است



ولی واقعا شعر ایرانی یه چیز دیگست
این اروپایی ها ادای شعر سرودن رو در میارن😂


غرفه خفنی بود
نه
نه
بذار شاعرانه بگم غرفه محسور کننده ای بود

راست کار خودته دست انداز عزیز🤣
برای ما هم تفسیرش کن

حدیثه نیست که ببینه حتی تاریخ یونان هم فلسفه دارد...


برسد بدست شهر آسمان خیابان بهشت کوچه شاعر منزل امین پور: چقدر دیر یافتمت جانان

_ ببخشید اقا
_ ببفرمایید
_ نشر افق کجاست؟
_ آدرس نشر افق رو اشتباه دادن به ما نمیدونیم کجاست
_ یعنی چی خب الان؟
_ یعنی باید بگردید پیدا کنید
_ من تو این همه غرفه الان افق رو از کجای دلم بیارم آخه
_ هههه آخه ببخشید دیگه
بعد از نیم ساعت راه رفتن:


از لحاظ روحی شدید نیاز دارم یکی بهم بگه کرونا نمیگیری برو
شهید در راه کتاب بلند پرواز♥🤭🤣

و بالاخره وارد شدیم


خب دیگه...
هر قصه ای یه جا تموم میشه
تموم نشه روز ها تمومش میکنن
و من باید از اینجا برم
منو بخاطر اینکه عکس ها تارن ببخشید چون خیلی سخته یه بطری آب مدنی و کیف و موبایل و کتاب دستت باشه و بتونی خوب عکس بگیری
لرزش دست هم بهش اضافه کنید از فرط هیجان و سرمستی
شما هم اگر رفتید بگید چه کتابایی گرفتید یا قصد خرید چی رو دارید
آه خدایا فکر کنم تا حالا این روی شاد و شیطون منو ندیده بودید🤣🤣🤣
رفقا خدا نگهدارتون تا یک گردش کتابی دیگر
بدرووووووود
مطلبی دیگر از این نویسنده
یک وداع کوتاه
مطلبی دیگر در همین موضوع
بودن های موازی
بر اساس علایق شما
برای پایمردی علیرضا شهرداری