چند روز پیش دوستی بهم گفت: «آدم اینقدر اصولگرا نوبر است!!».
باید بگویم اگر از نظر جهتگیری سیاسی این حرف را بهم می زد حتما ناراحت می شدم و درصدد دفاع برمیآمدم، اما چون از نظر اخلاقی و اصول تفکرم این حرف را زد ناراحت که نشدم هیچ، ته دلم خوشم هم آمد، چراکه حس کردم این نشان می دهد من به اصولی که برای خودم تعریف کردهام پایبندم و از شما چه پنهان یک جورهایی حس اخلاق مداری بهم دست داد.
دلم میخواست همان موقع بگویم: «چرا امثال شما قبول نمی کنید اگر امثال ما آن طور که شما می خواهید رفتار نمی کنیم معنیاش این نیست که احتیاج به اصلاح داریم. من اصولی دارم که به آن پایبندم و اگر شما پایبند به اصول دیگری هستید که در تضاد با من و تفکراتم است دلیل نمی شود از خشم ورم کنید و مسلسلوار نصیحتهایی نثارم کنید به این بهانه که «باید از این قفس تنگ رها شوی»!!!! اگر من دستم به خیلی کارها نمیرود به خاطر محدودیت فکری و عقیدتیام نیست، بلکه به دلیل محدودیتهای اخلاقیام است. حالا اگر از نظر شما این اخلاقیات پوچ و بی معنی ست، این دیگر به خودتان مربوط است، نه من!»
اما سکوت کردم. مثل تمام وقتهایی که حرفها تا نوک زبانم میآیند ولی دوباره قورتشان میدهم!