زیبا حیدری
زیبا حیدری
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

روزگار دوزخی آقای ایاز یا مُغازله با مخاطب


این که یک رمان با صحنه‌ی مُثله کردن یک آدم شروع شود و در عین حال لحن لطیف و شاعرانه‌ی راوی تا پایان داستان ادامه داشته باشد، تناقض عجیبی‌ست که به گمانم فقط رضا براهنی از پس آن برمی‌آید. براهنی‌ای که طبع شاعرانگی‌اش به نویسندگی‌اش می‌چربد.

باید بگویم که با خواندن این رمان قرار است در جریان سیال ذهن راوی گم‌وگور و سرگردان شوی. براهنی برای فرار از هذیان‌های ایاز راهِ دررویی پیش پایت نمی‌گذارد و تو چاره‌ای جز غرق شدن در سیال فکر و کابوس‌هایش نداری. اوهامی که گاهی با اینکه بسیار الکن و نامفهوم‌اند اما غمی را تراوش می‌کنند که به جانت می‌نشیند.

نویسنده‌ی روزگار دوزخی آقای ایاز بی‌پرواست و ابایی ندارد که صحنه‌های اروتیک و حتی خیلی خیلی اروتیک را گاهی در لفافه و گاهی عریان پیش چشمت زنده ‌کند.

براهنی در این رمان خداوندگارِ «توی خماری نگهداشتن» است و همان وقت که خواندن رمان را تمام می‌کنی و کتاب را می‌بندی یک آن می‌فهمی کسی که در صفحه‌ی اول، توصیف مثله شدنش را می‌خواندی که بوده!

براهنی در این رمان قصد مُغازله با مخاطب را دارد؛ چراکه اول از همه با یک راوی نامطمئن تو را به دام می‌اندازد و با آغشته کردنت به تب‌وتاب آهنگ و ریتم کلمات تو را به اوج و حضیض روح و روان و تفکرات ایاز می‌برد آن‌قدر که به نفس‌نفس بیفتی. او مدام تو را که تشنه‌ی درک داستانی، به سرچشمه‌ی مفهوم می‌برد و تشنه برمی‌گرداند! و با رقصاندنت از فکری به فکر دیگر، به میل خودش پیچ‌وتابت می‌دهد و در یک لحظه با لمس یک خاطره یا توصیف ریزبه‌ریز یک صحنه به اوج لذت می‌رساندت!

حالا این مغازله یا تو را به هیجان می‌آورد یا کاری می‌کند که خسته و بی‌میل رهایش کنی. برای همین است که فکر می‌کنم روزگار دوزخی آقای ایاز به هر طبعی نمی‌سازد یا تو را عاشقت می‌کند یا دلزده!

معرفی کتابروزگار دوزخی آقای ایازرضا براهنیرمان فارسیادبیات ایران
یک نویسنده‌ی محتوا که در اینجا از روایت‌ها، تجربه‌ها، داستان‌ها و خواندنی‌هایش می‌نویسد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید