ویرگول
ورودثبت نام
زیبا حیدری
زیبا حیدری
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

شغلِ نامرئیِ خانه‌داری

امروز مامان خانه نبود و من مثل یک زنِ خانه‌دارِ همه‌چیزتمام، شستم و پختم و باز هم شستم.

اول خمیر را آماده کردم برای نان سیر، بعد تا خمیر ور بیاید ظرف‌های ناهار را شستم، کیک هویج و دارچین پختم، باقی‌مانده‌ی هویج‌ها را شستم و تمیزشان کردم.

خمیر که ور آمد پهنش کردم توی سینی فر و رویش را پوشاندم تا باز هم ور بیاید، سیر و کره را توی تابه تفت دادم، کیک را از توی فر درآوردم. ظرف‌های کثیف به‌جامانده از فرآیند نان‌وکیک‌پزی را شستم، لباس‌های روی جارختی را تا کردم و جا دادم توی کمد، حالا هم بوی نان سیر می‌آید باید بروم و از توی فر درش بیاورم.

اما وقتی می‌ایستم و به‌ چشم یک ناظر بیرونی به آشپزخانه‌ی تمیز و وسایلی که همگی سرجایشان قرار گرفته‌اند نگاه می‌کنم؛ بنظرم هیچ کار خاصی انجام نشده!

انگار همه‌ی ظرف‌های کثیف و همه‌ی زحمت‌ها در بک‌گراند هاید شده‌اند؛ خروجی هم فقط یک کیک هویج است و یک نان سیر که آن هم چیز چندان چشم‌گیری نیست‌.

حالا حرف دوستی را که می‌گفت: «کارِ خانه به چشم نمی‌آید مگر زمانی که انجام نشود.» بهتر درک می‌کنم.

با اینکه کمرم از خستگی دارد تیر می‌کشد، از فکر کردن به کارهایی که انجام داده‌ام لذت می‌برم اما به این که فکر می‌کنم زنان خانه‌دار در هاله‌ای نامرئی، در یک چرخه‌ی بی‌توقف، مدام و مدام و مدام این‌ کارها را انجام می‌دهند تن و بدنم می‌لرزد.

یاد دیالوگ هدیه تهرانی توی فیلم «کاغذ بی‌خط» افتادم؛  آن‌جا که رو به شوهرش می‌گوید: «من روزی ده بار می‌شورم و می‌سابم و می‌پزم. تو می‌تونی ده بار پشت سر هم بگی: می‌شورم و می‌سابم و می‌پزم؟»

خانه داریزنان خانه دارمردان خانه دار
یک نویسنده‌ی محتوا که در اینجا از روایت‌ها، تجربه‌ها، داستان‌ها و خواندنی‌هایش می‌نویسد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید