احتمالا عبارت «توهم توطئه» را زیاد شنیدهاید اما از آنجاییکه این حرفوحدیثها در همهی موارد غیرواقعی نیستند، متخصصانِ نکتهسنج آن را به «نظریه توطئه» یا «تئوری توطئه» تغییر دادهاند. بماند که برخی عقیده دارند «تفکر توطئه» انتخاب مناسبتریست.
حالا اگر بازی با کلمات را کنار بگذاریم، مهمترین سوالاتی که ممکن است به ذهنمان برسد این است که: «چرا نظریههای توطئه شکل میگیرند و در چه موقعیتهایی گسترش پیدا میکنند؟»
دکتر یان ویلمون پرویژن در کتابِ « روانشناسی نظریه های توطئه » سعی داشته به این سوالات و بیشتر از اینها، جواب بدهد.
این کتاب کمحجم شامل 6 فصل است. در ادامه با نگاهی کوتاه تکتک فصلها را مرور خواهیم کرد.
پرویژن در فصل اول با عنوان « روانشناسی نظریه های توطئه »، ما را به این شکل با تعریف نظریه توطئه آشنا میکند:
«باور به اینکه چند عامل، طی یک توافق سریِ غیرقانونی و شیطانی بهمنظور دستیابی به یک هدف به هم میپیوندند.»
او معتقد است هر باوری را که دارای 5 ویژگیِ زیر باشد میتوان یک نظریهی توطئه تلقی کرد:
1. الگو
2. سازمان
3. ائتلاف
4. خصومت
5. پنهانکاری مداوم
بهعلاوه به ما یادآور میشود که:
روانشناسی نظریه توطئه در مورد درستی یا نادرستی این نظریهها نیست بلکه بررسی میکند چه کسی آن را باور میکند.
پرویژن در پاسخ به این سوال میگوید: «ما باید نگران باشیم چون اکثر نظریه های توطئه غیرعقلانی و آسیبزا هستند.»
نظریه های توطئه میتوانند گروهها و مردم را علیه یکدیگر تحریک کنند و حتی تلاش برای حل مسائلی را که تهدیدی علیه ماست، ضایع کند (مثل نظریه توطئه تغییرات اقلیمی).
از نظر او، ما به یک تفکر انتقادی سالم نیازمندیم، چراکه گاهی میان شک سالم و نظریهپردازیِ توطئهی مخرب، مرز باریکیست و تفکر انتقادی نظریات مختلف را بدون بررسی نمیپذیرد.
در فصل دوم که با سوالِ «چه زمانی مردم نظریههای توطئه را باور میکنند؟» شروع میشود، متوجه میشویم که احساس ترس و ناامنی به گسترش نظریههای توطئه کمک میکند. برای همین است که معمولا بعد از وقایع اجتماعی غمبار و اضطرابآور، افکار عمومی با انواع نظریات توطئه بمباران میشوند. در این شرایط معمولا مردم تمایل بیشتری دارند که این تئوریها را باور کنند.
پرویژن در فصل سوم «ساختار باور» را تحلیل میکند.
او میگوید:
«باور یک عقیدهی ثابتنشده در مورد واقعیت است». واقعیت، قابلسنجش و قابلمشاهده است (مثل چرخش زمین به دور خورشید) درحالیکه سنجشِ باور، غیرممکن است (مثل طالعبینی، شفای معنوی، تلهپاتی).
خب شاید دور از انتظار نباشد اگر بگوییم معتقدان به باورهای فوقطبیعی، بیش از کسانی که به این باورها مشکوکاند، احتمالا نظریههای توطئه را باور میکنند.
در فصل چهارمِ کتاب روان شناسی نظریه های توطئه، ریشههای اجتماعی نظریههای توطئه را میشناسیم و متوجه میشویم بعد از وقوع یک فاجعه، هرچه مردم با قربانیان از نظر اجتماعی احساس نزدیکی بیشتری داشته باشند تئوری های توطئهی بیشتری متولد خواهد شد.
بهطورکلی «پیوند هویت فرد به یک گروه باعث تحریک نظریههای توطئه میشود، مخصوصا وقتی اعضای آن گروه، قربانی باشند».
جناب پرویژن در فصل پنجم از ارتباطِ میان «نظریههای توطئه و ایدئولوژی» پرده برمیدارد. او با رو کردن شواهد تاریخی و پژوهشهای حوزهی ایدئولوژی سیاسی و نتایج آنالیز گروههای فرعی تندرو به ما نشان میدهد که:
«نظریههای توطئه احتمالا در بین افرادی بیشتر است که به باورهای پوپولیستی و یا تندرو (افراطی) در جناحهای سیاسی تاکید میکنند».
اگرچه مشخص نیست که آیا نظریه های توطئه و رادیکالیزه شدن، یکدیگر را تقویت میکنند یا نه اما شکی نیست که نظریات توطئه، بخشی از پروسهی افراطگرایی و رادیکالیزه شدن است.
«کاستن از نظریههای توطئه» عنوان آخرین فصل کتاب روانشناسی نظریههای توطئه است. در این فصل نویسنده یک جمعبندی کلی از مباحث مطرحشده ارائه میدهد و موارد زیر را بهعنوان راههای کاهش نظریههای توطئه در جامعه معرفی میکند:
1. افزایش عقلانیت
2. ارائهی بحثهای عقلانی
3. آموزش تفکر تحلیلی
4. شیوهی رهبری سازنده
ناگفته نماند! پرویژن مدام بر این نکته تاکید دارد که: «[تلاش برایِ] کاهش نظریههای توطئه بهمعنای نادیده گرفتن فساد دولت نیست، بلکه برای افزایش ظرفیت افراد برای تشخیص ادعاهای توطئهگرانه است».
دکتر یان ویلمون پرویژن با نوشتن کتاب روانشناسی نظریه های توطئه در تلاش بوده زیرلایههایِ روانیِ ایجاد و گسترش نظریات توطئهمحور را تجزیه و تحلیل کند و علاوهبر این، خوانندگانش را ترغیب میکند تا به تقویت و پرورش تفکر نقادانه روی بیاورند.
برای همین است که خواندن چنین کتابهایی کمک میکند بهجای تکیه بر «حس و شهود» به «تحلیل و تفکر» روبیاوریم. رویکردی که بیاغراق، نجاتبخش زندگی خودمان و جامعهمان خواهد بود.