محتوا، هنر و آگاهی [email protected]
لایف استایلی به نام دیوانگی
ظاهرا دیوانهها در قدیم آنهایی بودند که دیوها تسخیرشان میکردند و دیوانگان امروزی کسانی هستند که قرصهای اعصاب احاطهشان میکنند یا گاهی آنقدر کلهشقاند که اختیارشان را به هیچ پزشک دیوانهای نمیدهند و دیوانگی را بهعنوان سبکی از زندگی انتخاب میکنند.

همین دیروز پریروز که داشتم دوباره بعد از چندین سال کارتون آلیس در سرزمین عجایب را نگاه میکردم، از شدت دیوانگی یک نویسنده سرم به دوران افتاد. هرچند که شرکت والت دیزنی همیشه همهچیز را به شکلی پیشپاافتاده در میآورد اما خب هر کسی میتواند برداشتهای خودش را از از این همه رنگانگی خام دستانه داشته باشد.
یادم میآید که در دوره دانشجویی و در فضای دانشگاه هنر، دیوانگی یک سبک زندگی بود، یک سبک زندگی بسیار والا که هرچه دیوانهبازی بیشتری درمیآوردی، جایگاه رفیعتری در میان دیوانگان پیدا میکرد اما پیدا کردن دیوانگان اصیل از میان خیل دیوانگان تقلبی، بحث دیگری است.
دیوانگی از قرن هجدهم به بعد در دنیای غرب، شکل و شمایل دیگری به خودش گرفت و بهعنوان پدیدهای کاملا علمی مورد بررسی قرار گرفت، ضعف اعصاب، فروپاشی اعصاب، رواج آبهای گرم معدنی در سوئیس و رشته کوههای آلپ و ظهور کسانی مثل زیگموند فروید که علم اعصاب را در چهاردیواری دانشگاههای وین پایهگذاری میکردند. دیوانهها کمکم دیگر آنهایی نبودند که دیو به سراغشان آمده بود، دیوانهها دارای یک سیستم عصبی معیوب بودند و میشد آنها را با روشهایی علمی معاینه و مداوا کرد.
دیوانگی معاصر بعد از صنعتی شدن به شدت رواج پیدا کردند و البته بخش نخبه دیوانهها به هنر و فلسفه راه پیدا کردند، دیوانههایی که از شدت باری که دنیای معاصر بر گرده آنها میگذاشت، فرمی غیرعادی به خود میگرفتند، کسانی مثل ونگوگ و داستایوفسکی و نیچه، دیوانههایی از جنس دیوانههای معاصر بودند که گاه صرع آنها را از پای درمیانداخت و گاه مازوخیسم و گاه بستری دائمی در آسایشگاهها.
دیوانگی در قرن بیستم و بیست و یکم کمی متفاوت بود. یک عده خودشان را به پزشکها معرفی کردند و جلسات رواندرمانیشان را با پزشک معالج پیش بردند، بعضیها خودشان را به قرصها بستند، بعضیهای دیگر به شکلهای نامتعارف زندگی و اعتیاد بسنده کردند اما دیوانههای تراز اول همیشه دنیا را تکان دادند، همانهایی که از دیوانگی نترسیدند و آن را نقطه قوت خودشان دانستند.
به قول آلیس در جواب کلاه ساز که از او پرسید آیا من دیوانه شدهام؟ گفت متاسفانه بله تو کاملا دیوانهای ولی بگذار راز مهمی را با تو در میان بگذارم: «این خصلت همه افراد بزرگ است.»
دیوانگی مرض عجیبی است، دیوانهها دنیا را غیر از مردم عادی میبینند، گاهی بسیار عجیبتر و شگفتانگیزتر و گاهی بسیار تلختر و رنجورتر ولی اگر دستی به خلق داشته باشند، دنیاهای عجیبی را میسازند که میتوانند انگشت حیرت به دهان بیاورند مثل همان کاری کارول با آلیس در دنیای عجیبش انجام داد.
همان روزها که دانشجو بودم، استاد دیوانهای داشتم که از من درباره دیوانگیام پرسید و من انکارش کردم و به کلوپ دیوانه در نیامدم. حالا دلم برای همان استاد دیوانه تنگ شده است و روحش جایی در فضایی ابری دارد به من میخندد. حالا میدانم که دیوانگی، رتبهبندی دارد، ارج و قرب دارد و به قول آلیس در جواب کلاه ساز که از او پرسید آیا من دیوانه شدهام؟ گفت متاسفانه بله تو کاملا دیوانهای ولی بگذار راز مهمی را با تو در میان بگذارم: «این خصلت همه افراد بزرگ است.»
شاید این نوشته را هم دوست داشته باشید:
مطلبی دیگر از این نویسنده
خوابهای GIF شکل
مطلبی دیگر در همین موضوع
تقویم تاریخ : دومیلیون سال پیش در چنین روزی...
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
اشغال؛ مواجههای ابدی با جسد وطن