معنای زندگی
پرسش اصلی ما در مورد اون چیزهاییه که هویت انسانی ما رو شکل میده، یعنی از چیزهایی می پرسیم که تنها در انسان میشه سراغشون رو گرفت نه جای دیگه. اگر از من بپرسید چی هست که در انسان هست و در دیگر موجودات قابل سراغ نیست اینها رو بهتون می گم:
1. پرسیدن از چرایی یا معنای زندگی.
2. رؤیا بینی.
3. داستان پردازی.
4. توان تغییر اختیاری خود.
اینها گوهرهای بی نظیری هستند که تنها در انسان قابل سراغ هست. اگر بخواهیم بدانیم چقدر گوهر انسانی در ما متبلور شده باید از خودمان بپرسیم معنای زندگیمون چیه؟ آیا رویایی برای زندگی کردن به سراغمان آمده؟ چقدر می توانیم دیگران را در رویای زندگی خودمان شریک کنیم(داستان بگیم)؟ و چقدر توان تغییر خودمان را برای بهتر شدن و تحقق معنا و رویای زندگیمون داریم؟ اما در این پادکست می خوایم در مورد معنای زندگی صحبت کنیم.
در قبایل اسکیمو رسمی وجود داره که فیلم « افسانه ساریلا » هم بر اساس آن ساخته شده و آن این که وقتی دوران کودکی به پایان می رسد هر کس برای اثبات خودش عازم سفرِ مرگ و یا زندگی قهرمانانه می شود. فرد در معرض یک انتخاب سخت قرار می گیرد که عبارتست از این که یا قهرمان بر می گردم یا می میرم. اسکیمو با توشه ای اندک و با ابزار حداقلی شکار تن به بیابان سرد قطب می سپارد با محیطِ بی رحم و خون خوار قطب دست و پنجه نرم می کند باشد که قهرمان شود. قهرمانی معنای زندگی یک اسکیموست پس شعار یک اسکیمو واقعی این است: « یا قهرمان می شوم یا می میرم ».
معنا چیه؟ چرا حضورش در زندگی ما این قدر مهم هست که ارزش از خود گذشتگی داره؟ کجا باید دنبال معنای زندگی خود باشیم؟ و پرسش های بی شمار دیگر، مواردی است که در این پادکست می خواهیم به آنها پاسخ بدیم.
اما قبل از هر چیز بهتره تعریف خودمان از معنا را تقدیم کنیم. معنا باور به وجود چیزی ارزشمندتر از من اینجا و اکنون است که باید در زندگی محقق بشه.
من و شما الان که اینجا نشستیم و داریم به این پادکست گوش می دیم شاید فکر کنیم درکی که از خودمون داریم تمام هستی ماست که حاضر نیستیم با تمام جهان عوضش کنیم اما همین من خودخواه وقتی درد شیرین برخورد پاهای کوچک جنینش رو به دیواره شکم رو احساس می کنه و حس می کنه که یک زندگی داره در درونش شکل می گیره به کلی دگرگون می شه چون از این لحظه به بعد هویت جدیدی پیدا کرده که مادر شدن یا پدر شدنه.
فرزند آوری روش معنا بخشی طبیعته که در غریزه همه موجودات قرار داده شده. حتما حیوانات ضعیفی را دیدین که برای نجات جان فرزندانشان چطوری به استقبال خطر می رن چون چیزی مهمتر از خودشان توی زندگی پیدا کردن. مرغ کوچک و ناتوانی که در شرایط عادی خواسته یا ناخواسته طعمه حیوانات بزرگتر از خودش است هنگامی که جوجه هاش با خطر مواجه می شن با حیواناتی تا چندین برابر خودش دگیر میشه زیرا معنایی برای مبارزه پیدا کرده که ترس رو بی معنا کرده.
انسان تنها موجودی است که فراتر از غریزه از معنا و چرایی زندگیش پرسش می کند و اگر معنایی هم برای زندگیش پیدا کنه از درستی این معنا هم پرسش می کند.
تا وقتی که جهان را محدود به حصر تنگ اینجا و اکنون می بنیم چیزی مهمتر از من اینجا و اکنون هم معنا نداره اما هنگامی که زیست جهان خودمان را گسترش بدیم، معناهای جدیدی هم شکل می گیرد و متناسبا جهان های جدیدی هم پدیدار می شود.
قرآن در آیه 97 سوره نساء خطاب به انسان هایی که در حصار تنگ من اینجا و گرفتار شدند و خودشان را از موهبت درک زیست جهان های بهتر محروم کردند و به تعبیر قرآن به خودشان ظلم کردند می گوید: « زمین خدا وسیع تر از تصور شما بود چرا در آن مهاجرت نکردید ». زمین خدا در تفسیر عرفانی به سرزمین جان انسان نیز تعبیر شده است. آنچه انسان را به ارزش های درون خودش واقف می کند همین عبور کردن از من اینجا و اکنون و فراهم آوردن امکان تجربه های بهتر است و این جز با داشتن معنای درستی از انسان و زیست او میسر نیست. باور به معنای درست در شما انرژی کافی برای حرکت و عبور از خویشتن و زیست جهانی که پیرامون خود شکل داده ایم می شود. نوزاد یک کرم تا زمانی که در پوسته تخم اسیر است، تمام جهانش محدود به همان تخم است اما هنگامی که بزرگ می شود و محتوای غذایی داخل تخم به پایان می رسد از فرط تنگی و گرسنگی ناچار می شود پوسته نازک تخم را بخورد اما همین تنگی و سختی راه گذر از پوسته تنگ تخم و رسیدن به جهان گستردة بیرون را برایش فراهم می کند. به ماهیی فکر کنید که یک روز فضای تیره و سرد اوقیانوس را رها کرد و آبشش هایش را پر از هوای خشکیده ساحل نمود تا در فرایند تکامل روزی انسان شود. اگر آن کرم و یا آن ماهی چیزی فراتر از فضای تنگ زندگی اینجا و اکنون خود نمی دید هرگز امروز ما و شما امکان زندگی نمی یافتیم. با خود بیندیشیم که چرا ما نباید از حصار تنگ دنیای خودمان رها شویم و زیست جهان های جدید را تجربه کنیم. کلید گذر از جهان اینجا و اکنون و درک زیست جهان های تازه درک وسعت وجودی ما و وسعت فرصتهای جهان و امکان تحقق آنها در پرتو معناست. با گذر معنوی از خود و رسیدن به زیست جهان های تازه نه تنها حیات خودمان را متحول می کنیم بلکه با ایجاد فرصت برای پدیدار شدن جهان های تازه به دیگران نیز فرصت تجربه های بهتر می بخشیم.
به یک کودک نگاه کنید که سراسر ضعف و ناتوانی است اما توانایی شگفت انگیزی دارد که از ضعف برای خود قدرت بسازد و دیگران را به خدمت در آورد. او ابزارهای محدودی مثل روی در هم کشیدن، گریه کردن و جیغ زدن در اختیار دارد و با همین ابزارهای محدود تمامی مشکلاتش را حل می کند. گویی در بهشت زندگی می کند. این شازده کوچلو آسوده یک جای می خوابد و با اندک اشاره ای همگان را به خدمت خود در می آورد. او در آغاز خود را با پیرامونش یکی می داند حتی اجزای بدن خودش را هم نمی شناسد. هر چه خودآگاهی او توسعه می یابد و به درک روشنتری از خودش و تمایزش با محیط اطراف می رسد یعنی بزرگ می شود به لحظه خروج از بهشت کودکی نزدیکتر می شود وقتی که خودش و خودخواهیش رشد می کند به مرحله آسیب نزدیک می شود زیرا خودخواهیش او را در تعارض با محیط و حتی پدر و مادرش قرار می دهد. این آسیبها تا آنجا پیش می روند که او روزی ـ مثل حضرت آدم ـ توسط شیطان درونش که همان خودخواهی است اغوا می شود و سیب آگاهی از خویشتن را گاز می زند و برای همیشه از بهشت کودکی اخراج می شود. اکثر انسانها تا همیشه پشت دروازه همیشه مسدود کودکی می نشینند و گریه می کنند و در آرزوی کودکی باطنا همیشه کودک می مانند همچنان که آدم وقتی از بهشت رانده شد تا مدتها در تقاضای بازگشت به بهشت گریست غافل از این که راه بازگشت به بهشت برای همیشه از مسیر کودکی مصدود شده و انسان باید وارد سفر تکامل خودش شود که به سفر قهرمان معروف است.
اشاره کنیم به شعر شهریار و سایر اشعاری که در این زمینه وجود دارد.
برای ورود به سفر قهرمانی و گذر از مشکلات این سفر تنها اکسیر انرژی بخش به روان انسان معنا یا رویایی است که در زندگیش دنبال می کند. این معنا اسمهای گوناگونی می تواند داشته باشد مثلا در بیان ادیان این معنا در بلندای تقرب به خدا تعریف شده است و یا در دین چینی تائو در هماهنگی با هنجار هستی اما فارغ از این اسمها و رسمها معنای زندگی امری است یافتنی که هر کس باید با توجه به تجربه خود و دیگران آن را به زندگی خود فرا بخواند.
این فرایند گذر از کودکی، معنایابی و خویشتن یابی از دیرباز مورد توجه بوده و انسانها برای تحقق آن عالی ترین زمانهای خویش را مصروف می داشتند اما متأسفانه در زمانه ما این موضوع اهمیت خود را از دست داده است و به همین خاطر بحران معنا و بروز پوچی در زندگی پدیده شایع و رایج زمان ماست. یکی از روایتهای مهم در این خصوص به قصه « سفر قهرمان » معروف است که توسط اسطوره شناس نامی قرن بیستم جوزف کمبل تئوری پردازی شده است. او در این خصوص می نویسد: « تنها داستانی است که با وجود بر هم خوردن تمامی روایت ها توسط ساینس هنوز به قوت خود باقی است، قصه سفر قهرمان است ».
نستوه جهان بین
https://zist-bg.ir