Zm Hb
Zm Hb
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

پیدایش (سفر ما از این ایستگاه آغاز می شود)


از وقتی پا به مدرسه می گذاریم انتخاب هایی می کنیم که گاهی تاثیر عمیق و تعیین کننده ای بر زندگی و آینده ما می گذارند. انتخاب هایی مثل رشته تحصیلی مدرسه و دوستان. پای این انتخاب ها کم کم به دایره ارزش ها و سبک زندگیمان کشیده می شود. آرام آرام فرصت میکنیم خودی جدا و مستقل از خوانواده یمان بشناسیم و تجربه کنیم. ارزش هایمان را برگزینیم و به زندگیمان معنا ببخشیم.در کشاکش این انتخاب ها بود که پیدا کردن مسیر و هدف زندگی شد مهمترین مسئله ذهنی ام.

از جایی این فکر در ذهنم خانه کرد که باید کار مهم و متفاوتی انجام بدم. چرا؟برای نوع شخصیتم؟ تربیت خانواده ام؟ عشق من به خیالپردازی و الگویی که در دنیا های خیالی برای من به وجود آمده بود؟ الگوی یک قهرمان که دنیا را نجات می دهد؟

شاید همه این ها و شاید هیچ کدام. شاید فقط به حکم این که انسانیم همه ی ما جایی در اعماق وجودمان این زمزمه را می شنویم که باید برای خودت کسی بشوی.می گویند این از خصوصیات انسان است که در هر چیز بهترین و بیشترین را می خواهد. که سیری نمی شناسد. که حد توقف ندارد.به این ها اضافه کنید اعتقاد به دینی که تو را برای کمال می خواهد آن هم کمالی همه جانبه.

این شد که از هفده هجده سالگی به ذهنم رسید باید برنامه ای برا زندگی و رویا هایم بنویسم. برنامه ای که در این روزگار شلوغ و پرشتاب امروزی راهنمای من باشد.که مرا متعهد کند. که پیشرفت یا پسرفتم را با آن بسنجم. کمی بعد به این فکر افتادم برای این که در این مسیر از افراط و تفریط دور باشم این برنامه را جایی در معرض دید آدم های متفاوت ارائه کنم. و این شد که سر از اینجا در آوردم.

حالا اینجا بناست بستری باشد برای یکپارچه کردن خودم. ذهنم،احساسم و رفتارم.و شما هم دوست مهربان من باشید که کجی ها و کاستی هایم را به من نشان می دهد.

زندگیهدفمندیانتخابهجده سالگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید