میگویند اگر کسی با دردی به دنیا بیاید، به آن درد عادت میکند و آن را مریضی نمیداند و جزئی از وجودش میشود. متاسفانه ما ایرانیان یکسری عادات فرهنگی خیلی افتضاحی داریم، مثلا عادت داریم که هر ناتوانی و کوتاهی یا عادت ناپسند خود را به گردن دشمنان وهمی تاریخی بیندازیم تا مبادا گزندی بر «بزرگیامان» وارد آید.
در حالیکه بسیاری از معضلاتی که امروزه با آنها دست به گریبانیم و آنها را دستاوردهای بجای مانده از قرون گذشته (اسکندر و عرب و مغول و…) و یا از دستاوردهای عصر حاضر (اسلام و آخوند و…) میدانیم، همگی از صفات اصیل خودمان هستند. از آن جمله صفات اصیل: کوبیدن انواع چماقها و انگها بر سر و پیشانی هر کسی که آینهای در برابر ما بگیرد.
بدمان بیاید یا نیاید، ما مردمی هستیم که از آستین بالا زدن بیزاریم و شیفته پرچم بالا بردن و تظاهر هستیم. یعنی کارهای آسان و حرافیهای بیمایه را بر کارهای عملی سخت ترجیح میدهیم. از انتقاد بیزاریم و هر کسی را که قصد نقد رفتارهای ما را داشته باشد، به چشم دشمن یا مزدور دشمن مینگریم. از تشخیص کوششهای راستین میهنگرایانه ناتوان هستیم و چشمانمان صرفاً تابلوها و پرچمها و چراغهای تبلیغاتی و تظاهرها را میبینند.
آنچه مینگارم نقدی است تلخ به یکسری از افراد روشنفکرنمای پوپولیست که طی ۸ سال گذشته با رفتارهای قبیلهای، با ارزشترین دارایی زندگی من یعنی آبرو و حیثیتم را نابود کردن و به روح و روانم زخمها زدند.(اینجا بخونید)
میدانم که این پست توسط افراد زیادی گزارش میشود. همان افرادی که با من اینگونه ? رفتار کردن و از بابت این مطلب خیلی عصبانی میشوند و درخواست حذف آنرا میکنند. راستش من حق خودم میدانم که از حقوقم دفاع کنم و حرفهایم را بیان سازم و تمامی مسوولیتهای آنرا هم برعهده بگیرم. حال حرفهایم را هم میتوانم اینجا بزنم و هم نزد قانون! که بنظرم اینجا خیلی بهتر است. این افراد هر وقت هم عذرخواهی بکنند من این مطلب را ویرایش میکنم. :)
با نهایت تاسف هستند برخی از ایرانیان از خود بیگانه (بیهویت شده) و سطحینگر که در ژست خود روشنفکر پنداری و مد جهانوطنی چپگرایی غرق گشتهاند و به شکل طنز آمیزی دارند بجای مصلحتاندیشی و ساختن آینده، فقط حال خود را میبینند و منفعت روز خویش را میسنجند.
این شل مغزان خود خردمند و دیگران احمق پندار دینگریز جدا شده از اسلام، گویا پیش خود به این اعتقاد رسیدهاند که ریشهٔ همهٔ خشونتها و تعصبات بشری، افکار دینی است و مبارزه با دین، نهتنها تلاشی علمی، بلکه رسالتی اخلاقی و انسانی است.
با تاسف فراوان این افراد کارشان بجایی رسیده است که بین یک دین (مثل اسلام)، پیروان یک دین (مثل مسلمان) و یک حکومت مذهبی (مثل جمهوری اسلامی) دیگر هیچ تفاوتی قائل نیستند.
بطوری که تمامی هموطنان خویش را با یک عینک باینری (صفر و یکی) نگاه میکنند و میخواهند با رفتارهای غیر اخلاقی و انسانی خود همچون تحقیر پیروان یک دین (مثل مسلمانان) و با سیاهنمایی و بیاحترامی به آنها، تلاش نمایند برای زدودن اسلام یا حتی دیگر ادیان از جامعه!
این خود خردمند و دیگران احمق پندارها گویا فکر میکنند با پیادهسازی فرهنگ تبعید (Cancel Culture) و ایجاد هزینههای مختلف برای هموطنان خویش میتوانند آنها را از آخوندها دور نمایند و بدینگونه پایههای نظام جمهوری اسلامی را سست کرده و در نهایت یک روزی آخوندها را به دریا ریخته? و نظام جمهوری اسلامی را از ریشه براندازند.
افسوس و افسوس که کسی نیست به آنها بگوید: آخه شماها چرا اینقدر احمق تشریف دارید!. ای کاش فقط برای یکبار هم که شده، جلوی آینهای میرفتید تا کمی خودتان را نگاه کنید و بی اندیشید که فرق شماها با نظام جمهوری اسلامی دقیقا در چیست؟
آخه همه شماها دقیقا دستاورد همان حکومتی هستید که بر خلاف دستور صریح خداوند در قرآن، قصد داشت و هنوز هم دارد که تمامی افراد جامعه را مسلمان و اسلامی کند و البته بسیار هم کوشید که با اجرای فرهنگ تبعید، پیروان ادیان بهایت و سایر اقلیتهای دینی را به راه راست هدایت کند.
حال خودت را خوب در آینه نگاه کن و به این سوال پاسخ بده: آیا این حکومت بعد از گذشت چهل و اندی سال توانست به اهدافش برسد؟ پاسخ این سوال خود تویی! (:
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به وبلاگ استادِ طوفان مراجعه کنید.