در این مقاله سعی داریم تاریخ مدرنیزاسیون آلمان رو بیان کنیم و در آخر رمانتیسیسم را تشریح کنیم...
در امپراتوری روم مقدس، بعد از جنگ های صلیبی، مناطقی تحت عنوان فیف در اختیار شوالیه ها قرار می گیرد ولی همیشه در طول تاریخ بین بومی های آن محل و این مهاجران جنگ هایی رخ میداد.
دقیقا یکی از این جنگ ها بین محفل توتنیک (تشکل شوالیه ها) و قومیت پروس (قوم سنتی آن منطقه) وجود داشت. در حقیقت قوم پروس همان ریشه آلمان فعلی می باشد که دارای ریشه ژرمن هستند و به عقیده بنده، روحیه ناسیونالیسم آن ها بر کسی پوشیده نبوده و نیست.
در نتیجه این جنگ ها پروس ها (ژرمن ها) بر این تشکل شوالیه ها غالب گشتند و در قرن 15 امپراتوری خود را توسط خاندان هوهنزولرن تشکیل دادند که این امپراتوری آن ها در کنار امپرانوری روم مقدس شکل گرفت و در این بین، پروس ها هر منطقه ای را که دارای مردم ژرمن بود، با تکیه بر روحیه ناسیونالیسم خود تسخیر کرده و بر امپراتوری خود می افزودند و پایتختشان همان برلین بود اما این امپراتوری بر خلاف روند مدرنیزاسیون انگلستان و فرانسه هنوز دیکتاتوری بود.
اما داستان اصلی از شخصی به اسم اتو فون بیسمارک شروع میشود؛ کسی که به عنوان موسس آلمان شناخته می شود.
بیسمارک برای اولین بار توانست پروس را با ایالت های دیگر ژرمن مثل باواریا(به پایتختی مونیخ) متحد کند و در مقابل جنگ با ناپلئون اول پیروز شد و خودش نخست وزیر شد.
بیسمارک در دوران سیاست خود سه کار را به نحو احسن انجام داد: اولی مبارزه با کاتولیک؛ دومی رشد اقتصادی و سومی صلح با کشور های دیگر بود؛ به طوریکه وقتی ناپلئون سوم به امید اختلاف بین اتریش و آلمان در سودای حمله به آلمان بود، بیسمارک با دیپلماسی با امپراتوری اتریش صلح کرده و حتی بر علیه فرانسه متحد شدند و در جنگ های معروف به جنگ های دوم پروس-فرانس(1870) پیروز شدند و این اتحاد با درایت بیسمارک به دولت فدرال آلمان(1871) یا همان رایش اول تبدیل شد و شاه کلید این اتحاد و رشد اقتصادی شدید آلمان، تکیه بیسمارک بر ناسیونالیسم ژرمنی و ایجاد اتحاد بود.
اما به مانند سایر حکومت های امپراتوری با مرگ پادشاه ویلهم(موسس آلمان) پادشاه جدید افکار سوسیال بیسمارک را نپسندید و به دنبال استعمارگری بود و در این زمینه با فرانسه و بریتانیا رقابت کرد که در نهایت نتیجه این فرآیند آن می شود که به بهانه مرگ شاهزاده امپراتوری اتریش-مجارستان جنگ جهانی اول شروع می شود و نتیجه، انقراض امپرانوری پروس یا رایش اول یا همان خاندان هوهنزولرن می شود.
بعد از این خاندان روشن فکران جمهوری خواه در شهری به نام وایمار جمع شده و تشکیل حکومتی را اعلان می کنند که بر خلاف قبلی، این حکومت جمهوری بود و معروف شد به جمهوری وایمار که به این حکومت رایش دوم گفته می شود.
در دوران جمهوری وایمار ناسیونالیسم ژرمنی کلا به حاشیه رفته و با تکیه بر مکتب عقل گرایی(تکیه تمام و کمال بر عقل و به انزوا گذاشته شدن دین و سنت های قبلی) آلمان از لحاظ صنعت و دانش و اقتصاد رشد بسیار مثال زدنی را تجربه می کند؛ به طوریکه از این دوره تحت عنوان دوران طلایی آلمان(1924-1929) نامیده می شود اما با شروع رکود در آمریکا اقتصاد آلمان عملا سر به رکود می گذارد و تمام بانک ها و صنایع ورشکسته می شوند و مردم در صف های طولانی غذای دولتی می ایستند و کمبود مواد غذایی بیداد میکند؛ بطوریکه باعث ایجاد قحطی در آلمان می شود که این عامل باعث ایجاد تفکری در آلمان به نام رمانتیسیسم می شود.
رمانتیسیسم یا محافظه کاری مکتبی است در مقابل عقل گرایی و معتقد بر این هست که عقل انسان کور و ناقص هست و نباید کاملا بر آن تکیه کرد(عقل گرایی) و معتقد بر این است که انسان ذاتا موجودی ضعیف النفس است؛ یکی از اندیشمندان این حوزه جوزف دومیستر بود که معتقد به بازگشت به اصل یعنی توسل به اخلاق و نهاد های دینی و طبیعت بود. بنابراین پروژه بازگشت به خود(منظور ریشه ها و اعتقادات)را ترویج می دهند البته ذاتا این تفکر از هنر و ادبیات منشا میگیرد اما بعد ها تفکر سیاسی شد.
فلذا تشکیل تمام عقاید نازیستی در آلمان در قرن بیستم، همه آن ها از رمانتیسیسم منشا میگیرد و با غالب شدن این تفکر عملا رایش دوم از بین می رود و حکومت نازیستی(رایش سوم)به کار می آید که همان زایش هیتلر است، نتیجتا این حکومت سوسیال ناسیونال هم در جنگ جهانی دوم شکست می خورد و فرو می پاشد و بعد از جنگ جهانی دوم حکومت نوین آلمان(ساختار فعلی) تشکیل می شود که اقتصاد آلمان را به ثبات می رساند.
با بررسی تاریخ مدرنیزاسیون آلمان متوجه می شویم که این مدرنیزاسیون حدود 400 سال زمان برده و مهم تر از آن، جمهوری شرط مدرنیزاسیون نیست کما اینکه جمهوری وایمار با آن قدرت اقتصادی بدلیل تکیه بر تفکرغلط (عقل گرایی) با یک تکانه فرو می پاشد، پس به عقیده من راز مدرنیزاسیون یک ملت، تغییر باور های مردم با تکیه بر زمینه سنتی(دین و اخلاق و طبیعت) می باشد.
لازم به ذکر است برخی از اندیشمندان، روند مدرنیزاسیون ایران را به نوعی مسیر آلمانی مدرنیزاسیون می دانند چرا که به مانند آلمان در ایران هم روحیه به اصطلاح ناسیونالیستی وجود دارد و مهم تر از همه الان در ایران حکومت فعلی یک حکومت مبتنی بر سنت ایران(دین و اخلاق ) می باشد اما بر خلاف آلمان در ایران، رمانتیسیسم منجر به تشکیل حکومت دینی توام با جمهوری شده در حالی که در آلمان زمینه تشکیل حکومت نازیستی هیتلر گردید.
برای دریافت فایل کامل نشریه، کلیک کنید.