شاید تا به حال برایتان سوالی پیش آمده باشد که چرا اقتصاد ایران در مسیر نزولی به سیر می برد یا به طریقی دیگر حتی اگر کمی دغدغه مند باشید برایتان سوال پیش بیاید که اساسا ساختار اقتصاد ایران چگونه است و با چه ساز و کاری کار میکند؟ در این مقاله قصد داریم تا حد امکان، ساختار اقتصادی ایران و مشکلات عینی این ساختار و از همه مهمتر نقد این ساختار را انجام دهیم.
در تابستان 1400 بود که پرزیدنت رئیسی صحبت از تصمیمات سخت در اقتصاد ایران باز کردند و حتی کانال های مطبوعاتی خبری حامی دولت از کلیدواژه ای به نام جراحی اقتصادی استفاده کردند، اما الان که حدود دو سال از عمر این دولت می گذرد بنظر می رسد این بیمار بد حال از جراحی اقتصادی جان سالم به در نبرده و به کما رفته است.
اما هدف ما در این مطلب نه نقد دولت فعلی یا حتی جهت گیری سیاسی بلکه نقد ساختار اقتصادی دوپهلوی ایران می باشد. شاید بهتر باشد قبل از ورود به نقد این ساختار، ابتدا یک دید کلی از اقتصاد های دنیا داشته باشیم: شاید بتوان به زبان ساده(و نه تخصصی) اقتصاد جهان رو به دو دسته کلی نظریه اقتصادی باز و نظریه اقتصادی کنترلی تقسیم بندی کرد. اقتصاد باز که در راس آن لیبرال ها حضور دارند معتقد به عدم دستکاری در مسیر طبیعی اقتصاد و معتقد به احترام به بازار آزاد و تعیین قیمت ها در سطوح عرضه و تقاضا میباشد اما اقتصاد کنترلی سیستم هایی را شامل می شود که هر کدام به دنبال ادله ای خاص، خواستار نظارت و دخالت در تعیین قیمت ها می باشد و اقتصاد مقاومتی را نیز می توان در این جرگه قرار داد.
اما ما وقتی به ساختار کلان اقتصادی ایران مینگریم شاید خیلی سخت باشد که بتوان ایران را در یکی از این دو گروه به راحتی قرار داد؛ چون ما نه در حرف مسئولان بلکه به صورت گذشته نگر هروقت در عمل نگاه میکنیم می بینیم هم سیاست های اقتصادی آزاد انجام میشده و هم سیاست های کنترلی اقتصاد مقاومتی که به همین دلیل به جرئت می توان نام این اقتصاد را اقتصاد انحصارگر سرمایه دار یا به تعبیری دقیق تر اقتصاد سرمایه داری رانتی دولتی نامید؛ چرا که سیاست گذاری اقتصاد ما بر اساس اقتصاد آزاد می باشد ولی در عمل ما به کرات دیدیم دولت ها همیشه سعی در کنترل بازار به نفع خود داشتند که باعث تشکیل رانت دولتی که از قضا به نفع قشر سیاسی خاصی نیز نبوده است، شده است و از طرفی هروقت دیگر دولت ها توانایی کنترل بازار را نداشتند یکدفعه از سر اجبار یا از سر تسلیم یاد بازار آزاد افتاده و قیمت ها را دوباره به نرخ آزاد تغییر میدهند، همانطور که ما این را در قیمت گذاری های بنزین یا جهش های هرچند مدت یک بار دلار می بینیم.
سوال اصلی از اینجا آغاز می شود که این نوع مدیریت اقتصادی چه زیانی دارد؟ شاید اصلی ترین مشکل اینگونه اقتصاد یک بام و دو هوا را ما عدم امکان انجام سیاست گذاری بلند مدت بگذاریم و بازهم اگر گذشته نگر نگاه کنیم می بینیم هیچ وقت دولت ها به سندها و سیاست گذاری اقتصادی خود دست نیافتند که با توجه به این، موضوع غیر قابل درکی نمی باشد و شاید دومین مشکل این نوع اقتصاد را عدم امکان اصلاح به موقع نقص ها به دلیل عدم شفافیت در داده ها و عدم آشکارسازی نقص ها میتوان نامید و مثال خوب این مورد عین یک بیمار سرطانیست که سال ها رژیم غذایی درستی نداشته و غربالگری هم نشده است و الان به پزشک مراجعه می کند و انتظار درمان دارد. این شرح حال اقتصاد ایران می باشد و نزدیک ترین فکت ماجرای بنزین 98 را می توان نام برد.
شاید در آخر بتوان گفت راهکار اقتصاد ایران مسیریست که در اولین پیچ از راه شفافیت می گذرد و این بار انتخاب سخت، تعیین ساختار درست اقتصاد ایران و اقتدا به آن ساختار می باشد. امیدواریم دولت هر مسیری را انتخاب می کند به شفافیت داده احترام بگذارد که متاسفانه در چند ماه اخیر دولت هنوز داده های تورمی را نیز منتشر نمی کرده که این باز هم مهر تاییدی بر این مسیر غلط می باشد.
و اما به عنوان نکته پایانی شاید بهتر است بدانیم که ایران یک درصد جمعیت جهان را داراست ولی 0.24 نرخ تجارت جهانی را دارد که آن هم اکثرا مربوط به نفت خام می باشد!
تا حد امکان سعی کردیم در این مقاله دیدی گذرا و کلی از وضعیت به زعم بنده غیر ساختار مند اقتصاد ایران را برای شما شرح دهیم و تا حد امکان وارد جزییات نشدیم تا اصل موضوع مغفول نماند، امیدواریم هرچه سریعتر ایران از این وضعیت ظاهرا فلج کننده خارج شود و سیاست مبتنی بر علم پیشی بگیرد.