اینستاگرام را باز میکنم، یکی از پیچهای محبوبام با کسی که میشناسم حال و روزش چه بوده و اکنون خود را «فعال حقوق زنان» میداند قرار لایو گذاشته است. کمی ناامید میشوم اما درونم میگوید منطقی باش افراد با اطلاعات محدودی که از یکدیگر دارند تصمیم به ارتباط یا عدم ارتباط میگیرند. قرار هم نیست همه چیز را همه کس بداند. دوباره بخش ناراضی درونم برمیخیزد و تعجب میکند از اینکه فلانی از روی واقعیت 1 و 2 و 3 و ... هنوز نتوانسته بفهمد این آدم قلابی است. سعی میکنم به خودم بقبولانم چیزی که اذیتم میکند گرچه ناکامکننده است اما نباید تا این اندازه به آن اهمیت دهم.
چند روزی میگذرد دریکی از کانالهای محبوبم در تلگرام پستی میّبینم در نگاه اول به نظر میرسد چقدر حرف حساب است اما یک جای کار میلنگد، ضمیمه همین پست که درباره شرافت است ویدیویی از خوانندهای پیوست شده که نه تنها بهرهای از صدای خوش نبرده است بلکه با کمترین استعدادی که در این زمینه دارد با برندسازی و امدادهای غیبی دیگر حسابی مشهور شده و کمی هم فاز آزادیخواه برداشته است.
یکی از دوستانم برایم چند اسکرینشات فرستاده و پایش نوشته شخصی که برای چند سال الگوی تلاش و کوششاش بوده توزرد از آب درآمده و فرش موفقیتش را که کنار میزنی ردپای ژن خوب را در تک تک دستاوردهایش میبینی. دیگر تعجب نمیکنم. به او هم میگویم حیرت نکند که از این دست موارد بیشمار است و اگر بخواهیم به آنها بپردازیم تا ابد باید روایتگر بمانیم.
یکی از آفتهای اینستاگرام همین است، شما بدون کوچکترین آگاهی در مورد پیشزمینه و گذشته افراد آن زاویهای که آنها تمایل به نمایشاش را دارند میبینید و تصور میکنید این تمام واقعیت است و حتی اگر تمام آن هم نباشد آینهای از کل آن است در حالی که به هیچ وجه این گونه نیست. گاهی وقتها این تکه نه تنها تکهای از واقعیت نیست بلکه بخش تحریفشدهای از آن نیز میتواند باشد.
مورد جالب دیگر خاطرات تحریفشدهای است که افراد درباره گذشته خود میُسازند که به آن «خاطرات ساختگی» میگویند. یعنی تفسیر و توصیف وقایعی که در گذشته ابداً اتفاق نیفتاده است و یا در خوشبینانهترین حالت، آنطور که شرح داده میشود نبوده است.
از این دست موارد بسیار است، تناقضهای فراوانی که اطرافمان میبینیم که تشخیص سره را از ناسره برایمان دشوار میکند. آیا اساساً چنین چیزی طبیعی است؟ درست نمیدانم؛ فکر میکنم در در اینجا دو رویکرد وجود دارد: اول اینکه مهم نیست افراد را به شکل یک کل منسجم تصور کرد و باید پذیرفت اسلوب فکری هر کس اشکالاتی دارد. اما رویکرد دوم از افراد انتظار پیشبینی پذیری و انسجام فکری دارد به این معنا که من اگر صفحهای را دنبال میکنم و نوشتههای کسی را میخوانم که به نظر میرسد از تفکر شفاف بهرهمند است، ردپای این تفکر شفاف را باید در بیشتر نقطه نظرات و رفتارش ببینم و تناقضات تظاهرات بیرونی رفتارش گیجم نکند.
اگر در این باره تجربه مشابهی دارید، خوشحال میشوم با من در میان بگذارید.