قبلاً خانه برایم فقط خانه بود. یک جای امن و دنج که عصرها به آن برمی گشتم، پس مانده های یک روز کاری را جلوی در می تکاندم، روی مبل راحتی ولو می شدم و قبل از شروع کارهای خانه خستگی ام را با عطر بهارنارنج و چای لاهیجان فرو می نشاندم .قبلا هر کاری جای مشخصی داشت. توی شرکت کار می کردم، توی خانه خانه داری می کردم، توی پیاده روهای دلباز و پهن خیابان ولیعصر راه می رفتم. اما الان توی خانه کار می کنم، توی خانه خانه داری می کنم و توی خانه پیاده روی می کنم.
این روزها خانه دیگر فقط خانه نیست. هم خانه است، هم محل کار و هم باشگاه ورزشی
اولین روزی که توی خانه پیاده روی کردم سرگیجه گرفتم- بس که رفتم و برگشتم. از انتهای اتاق خواب که یک سر خانه است تا آشپزخانه که سر دیگر خانه است تقریباً سی و پنج گام است. یعنی تقریباً هفده یا هجده متر. حرکت بین صندلی ها و مبل ها و میزها سرعتم را می گرفت و دست و پا گیرم می شد. دلم یک فضای باز می خواست تا راحت و آسوده راه بروم. اما در این روزهای سخت غریب هیچ جا امن و آسوده نیست. پس همان بهتر که ماندن در خانه و راه رفتن در خانه.
اوایل را به امید اینکه این اوضاع موقتی و گذرا است، گذراندم. پیاده روی را خیلی جدی نمی گرفتم یک روز بود دو روز نبود. اما کم کم معلوم شد کرونا مهمان امروز و فردای ما نیست، یک جورهایی صاحبخانه شده و حالا حالاها خبری از باشگاه و پارک و ورزش دسته جمعی نیست.
الان دیگر عادت کرده ام به اینکه کفش هایم را بپوشم، پدومتر نصب شده روی گوشیم را روشن کنم، هندزفزی را بگذارم توی گوشم و در حالیکه از روی castbox مشغول گوش دادن به پادکست چنل بی هستم توی خانه پیاده روی کنم. پدومتر و castbox شده اند همدم و رفیق عصرهای این روزهای من. حالا یا چنل بی است و روایت های جذاب و نفسگیر علی بندری از اتفاقات واقعی یا بی پلاس و خلاصه کتاب های پرفروش و پرمخاطب روز دنیا.
با پدومتر می فهمم چند متر راه رفته ام، سرعتم چقدر بوده و چقدر کالری سوزانده ام. سعی می کنم برای خودم چالش تعریف کنم، با خودم کل کل می کنم، رکورد خودم را می زنم. نمودار پیاده روی هفتگی ام را می بینم، به بعضی روزهای خودم افتخار می کنم و گاهی هم از دست خودم حرصم می گیرد. الان دیگر نه از سر اجبار و ناچاری که لذت می برم از این شکل پیاده روی و ورزش. طی این مدت کلی پادکست عالی گوش داده ام، چند تا کتاب خوب شنیده ام. دیگر عادت کرده ام به پیاده روی های روزانه توی خانه، وسط میزها و مبل ها و صندلی ها، گوشی به دست
کرونا -هر چند تلخ و سنگین- باعث شد تجربه جدیدی از زیستن داشته باشم. شکل جدیدی از کار کردن، شکل جدیدی از پیاده روی، شکل جدیدی از لذت بردن. این روزها تمام می شوند. ما دوباره در خیابان ها پیاده روی خواهیم کرد، در پارک ها خواهیم دوید و فارغ و آسوده روی نیمکت های نه چندان تمیز خواهیم نشست. اما خاطره این روزها هرگز از ذهنمان نخواهد رفت. شاید بعدا قصه همه این روزهای کرونا زده ام را بنویسم و قصه پیاده روی هایم در خانه و پادکست گوش دادن هایم و حکایت همه فکرهای ریز و درشتی که موقع راه رفتن به ذهنم سرک می کشند.
پیشنهاد می کنم شما هم امتحان کنید. خرجش یک جفت کفش ورزشی تمیز است که بشود توی خانه پوشید و یک اپلیکیشن گام شمار و یک پادگیر. به جمع پیاده روندگان در خانه خوش آمدید!
#روایتگرباش