بالاخره برگشتم، بالاخره بعد از ۴،۵ ماه در به دری و آواره بودن برگشتم اینجا، به خونه، از بین تمام پلتفرمهایی که توشون بودم هیچوقت هیچ کجا احساس آرامش نکردم هیچوقت احساس نکردم جایی باشه که من بهش تعلق داشته باشم، جایی باشه که من توش احساس خونه بودن داشته باشم، خیلی جاها بودم نماشا، نی نی سایت، تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، توییتر و ... اما به جز اعصاب داغون و مغزی که پر میشد از انواع محتواهای چرت و بیارزش هیچ چیزی بهم اضافه نمیکرد اما اینجا؟ اینجا قطعهای از بهشت هست اینجا رو به هیچکس معرفی نکردم دروغ چرا نمیخوام اینجا پر بشه از یه مشت بچه سال مثل "نماشا" یا یه سری آدم بی فرهنگ که درباره هر چیزی تحقیر و تمسخر به راه میاندازن مثل "اینستاگرام" میخوام اینجا همینطوری که هست بمونه، آروم، ساکت، باوقار!!! چقدر دلم تنگ شده بود برای نوشتن چقدر اتفاقات زیادی افتاد و چقدر حرف برای گفتن دارم اما فعلا هیچ کاری نمیخوام بکنم فعلا فقط میخوام از این سکوت لذت ببرم از این آرامش، آخیش ...
دیگه هیچوقت نمیرم دیگه تا روزی که نفس میکشم همینجا میمونم لعنت به اون آدمی که بخواد یکبار دیگه بیاد و به من طعنه بندازه و بگه "تو دنیای امروز با دست خالی هم میشه پول درآورد فقط کافیه پیج اینستاگرام بزنی!!" بخدا اونقدر دست پر اومدم که اگر فقط یکبار دیگه کسی چنین حرفی بزنه میخوام دندوناشو خورد کنم توی دهنش، همه چیز دقیقا از همین طعنه شروع شد که توی سه چهار سال گذشته به تعداد موهای سرم پکیج فروش اینستاگرام رشد کرده و این تصور غلط رو توی مردم ایجاد کرده که میشه با دست خالی ماهی ۳۰ میلیون درآورد فقط کافیه عرضه داشته باشی!!! به قدری این جمله بهم فشار آورد که باعث شد من دوباره برم پیج اینستاگرامم رو راه بندازم و توی سیاه چاله اینستاگرام غرق بشم خدای من ... بچهها اینستاگرام واقعا مثل سیاه چاله هست وقتی میری توش دیگه بیرون اومدنت با خداست باور کنین راست میگم!!! اصلا نباید میرفتم وقتی اولین پیجم رو از حالت دی اکتیو خارج کردم تازه یه سری چیز دیگه به یادم اومد، کم کم یادم اومد که یه پیج دیگهام داشتم، و یکی دیگه، و یکی دیگه، به خودم اومدم دیدم من ۸ تا پیج مختلف داشتم باورتون میشه؟ یعنی منه بدبخت هر سری ۷،۸ ماه از عمرم رو روی یک پیج گذاشته بودم و دوباره دیدم شکست خورده یک پیج دیگه زدم چقدر غم انگیز بود برام، حتی همین الان هم که دارم باهاتون حرف میزنم هنوز نتونستم تمام پیج هام رو حذف کنم هنوز ۲ تا پیج دیگه دارم که یکیش قراره نمادین باقی بمونه و اون یکی به امید خدا برای ابد حذف میشه و دیگه هرگز هرگز و هرگز برنمیگردم اینستاگرام هرگز!!!!
خب دیگه بسه هرچی از اینستاگرام گفتم قراره خیلی حرفها بزنم توی پست بعدی از اختلالات وسواسیم که توی این چند ماه به اوج خودش رسیده بود و همچنان هم هست صحبت خواهم کرد و اتفاقات بسیاری که توی این مدت به سر من اومد اما الان نه ... الان میخوام توی این خونه قشنگم استراحت کنم میخوام بهتون بگم توی این ۵ ماهی که نبودم چقدر آدمای فوق العادهای از این صفحه پیگیر حال من شده بودن و منو توی تلگرام پیدا کرده بودن واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم من تا حالا توی هیچ پلتفرمی کسی رو نداشتم که نگران یا پیگیر حال من باشه و اینکه کسی اینجا منو اینطوری دنبال میکرده برام مثل یه جور غرور میمونه اشکهای زیادی ریختم و شکستهای زیادی تحمل کردم حرف برای گفتن بسیار هست ولی فقط اومدم تا اولین پست رو بعد از مدتها بذارم که فقط ذرهای دستم به نوشتن عادت کنه و البته دلیل دیگهام برای اومدن عذاب وجدانی بود که داشتم بخاطر دوست عزیزی که پولش رو به من داده بود و من یهو بعدش دیگه توی سایت نیومدم و طوری جلوه کرد انگار من با یک میلیون فرار کردم!!! اگر نمیدونین داستان چیه باید بگم که توی پست اون زن و شوهر تنها یکی از بچههای ویرگول لطف کرده بود یک میلیون به حساب من زده بود من اون پول رو به حساب اون زن و شوهر انتقال دادم ولی متاسفانه اون خانوم الان بیمارستان زاهدان هست و درگیر بیماریش که توی سینهاش تودهای تشخیص دادن و من تنهایی نتونستم برم پیششون اما قطعا پیگیری میکنم و از حال و اوضاعشون هم بیشتر میذارم اینجا، من حالا اینجام و قرار نیست جایی برم
شاید حدود یک ماه دیگه هم زمان لازم داشته باشم تا کامل از سم اینستاگرام خودمو پاک بکنم و بیام پیشتون اما من همینجا هستم اینجا برمیگردم تا زندگیم رو کامل مستند کنم اینجا و عاشقتونم شما خونه امن من هستین خیلی دوستتون دارم تک تک کسانی که بدون قضاوت و بدون تحقیر پستهای من رو خوندن و توی این مدت که نبودم من رو فراموش نکردن من برای اولین بار توی مجازی جایی رو پیدا کردم که میتونم خود واقعیم باشم، بدون ترس بنویسم و از همه مهمتر توش احساس خونه بودن داشته باشم با تموم وجودم دلم پر میکشه برای اون روزی که اینستاگرام سمی رو کامل از زندگیم پاک کنم و تمام کارم بشه اینکه هر روز با آرامش قهوه درست کنم و توی این صفحه بنویسم زیباترین صفحه زندگی من اینجاست جایی که برای اولین بار احساس مفید بودن احساس خودم بودن داشتم کاش میتونستم شادی امروزم رو براتون توصیف کنم، من بالاخره تونستم وسواسهای فکریم رو کنار بزنم و بیام اینجا و کمی بنویسم خیلی خوشحالم 🥹♥️
پست شماره ۱۰۵ / ۹۲۴ کلمه
تاریخ ۲۹ تیر ۱۴۰۳
سایت ویرگول