ویرگول
ورودثبت نام
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoeiهیچ مطلبی بی‌هدف نوشته نشده، با خوندن هر مقاله به اعماق ذهن و مغز من سفر می‌کنی و در مسیر شکافت و بررسی احساسات و دغدغه‌هام سهیم می‌شی پس با دقت بخون!!
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
خواندن ۱۰ دقیقه·۷ ماه پیش

شرایط خونه و زندگی من!!

دکوریِ پذیرایی خونه ما
دکوریِ پذیرایی خونه ما

برخلاف چیزی که دوستان تصور می‌کنن نوشتن یا حرف زدن درباره این مسائل اصلا آسون نیست و اینطور نیست که من هر روز با ذوق و شوق از خواب بیدار بشم و بگم "خب حالا چیکار کنم؟ برم بدبختی‌هام رو بنویسم" من هم غروری دارم، من هم دوست دارم از موفقیت‌هام صحبت کنم اما من می‌دونم که یه روز باید بمیرم و روزی که بمیرم نمی‌خوام پدر و مادرم بیان بالای قبرم بگن "آخی ما که همه کار واسش کردیم" چون اونها هیچ کاری برای من نکردن!! پدر و مادر من طوری که انگار تو عصر حجر زندگی می‌کنیم تصور می‌کنن که تنها نیاز یک بچه اینه که روزی یک وعده بهش غذا بدی و بعد از اون به هیچ چیز دیگری نیاز نداره!! حتی توان بحث کردن هم ندارم فقط می‌نویسم تا ذهنم خالی بشه!!!

دکوریِ پذیرایی خونه ما
دکوریِ پذیرایی خونه ما

این ویترین قشنگ مال پذیرایی خونه ماست، خونه ما تقریبا ۴۰ سال پیش ساخته شده و بعد از اون دیگه حتی کوچکترین تعمیری روی اون انجام نشده، پدرم انگار که فقط چند روزی مهمون این خونه هست اینطوری داره توی این خونه زندگی می‌کنه و خب تصور کنین وقتی توی یه خونه قدیمی ساز که حتی سالی یکبار هم بهش رسیدگی نمیشه زندگی می‌کنی "موریانه" اولین چیزی هست که به سراغت میاد، البته ما به موریانه می‌گیم "خوره" یعنی توی این شرایط می‌گیم این دکوری "خوره زده" شده!!

دکوریِ پذیرایی خونه ما
دکوریِ پذیرایی خونه ما

اون نخی که به نظر میاد از گلدونِ وسط تصویر آویزون شده در حقیقت یک لونه موریانه هست که نمی‌دونم چطوری توی هوا تونستن لونه بسازن!!! اما موریانه‌های خونه‌ی ما قشنگ روی دست همه بلند شدن جاذبه زمین براشون معنایی نداره در هر شرایطی کارشون رو می‌کنن

دکوریِ پذیرایی خونه ما
دکوریِ پذیرایی خونه ما

یادم میاد مادرم چقدر التماس می‌کرد که "مرد تو رو خدا یک سمّی چیزی بخر، تو رو خدا یکم پول جمع کن تا نمای خونه رو عوض کنیم بخدا دارم توی این خونه می‌پوسم" و پدرم با اخم یک "باشه" می‌گفت و اون باشه هیچوقت عملی نمی‌شد، در گذر زمان موریانه‌ها اونقدر چوب‌ها رو خوردن و خوردن که الان حفره‌های خیلی واضحی رو میشه از شاهکار اونها دید

موریانه روی چوب لباسی
موریانه روی چوب لباسی

اونها به هیچی رحم نمی‌کردن، تقریبا هر وسیله چوبی یا حتی فلزی که توی خونه هست دیگه از گزند موریانه‌ها در امان نمونده، خوب یادمه مادر بیچاره‌ام هر روز روی نردبون بلند میشد تا موریانه‌ها رو از روی سقف و جاهای دیگه بتراشه تا شاید بیشتر از این پیشروی نکنن ولی هیچ تاثیری نداشت، خودش پول‌هاش رو جمع می‌کرد و می‌رفت سم و حشره‌کش می‌خرید تا شاید تاثیری داشته باشه اما بی‌فایده بود، تعجب می‌کنم مادرم چطور این همه سال به همچین مرد بی‌لیاقتی وفادار مونده، زن بیچاره حتی نمی‌دونه عشق و دوست داشته شدن چی هست!!!

موریانه روی فرش
موریانه روی فرش

حالا دیگه موریانه‌ها بخشی از زندگی روزمره ما شدن، ما کنار اونها داریم زندگی می‌کنیم، اونها به چوب، به کمد، به کپسول فلزی گاز، حتی به فرش هم رحم نمی‌کنن، هر گوشه‌ای مثل ویروس دارن فراگیر میشن و پدرم هم کوچکترین اهمیتی به این موضوع نمیده!! اون که اینجا زندگی نمی‌کنه فقط برای خوابش توی این خونه میاد پس چرا باید ذهن ارزشمند خودش رو درگیر چنین چیزی بکنه؟!

شیر آب خراب
شیر آب خراب

شیر آب خرابه، تقریبا از ۲۰ سال پیش که ما توی این خونه اومدیم این شیر آب هیچوقت عوض نشده، در گذر زمان پوسیده و زنگ زده، نیاز به تعمیر داره اما پدرم هر سری اون رو پینه‌کاری می‌کنه، مثل اینکه تو به جای رسیدگی به یک زخم فقط روی اون رو بپوشونی و انتظار داشته باشی چون چشمت بهش نمیوفته خودش خوب بشه

شیر آب خراب
شیر آب خراب

هر چند وقت یکبار موقعی که دارم از شیر استفاده می‌کنم یهو می‌بینم کنده میشه از جای خودش و بعد زنگ می‌زنیم که "باباجان شیر آب خراب شده لطفا یه کاری کن" و اون هم خیلی ریلکس میگه "عیبی نداره درست میشه" و بعد میاد طبق معمول وصله پینه‌ای می‌بنده به شیر و سعی می‌کنه دوباره اونو سر جای خودش جا بزنه تا ببینیم خدا چی می‌خواد!!! همین زندگی با وصله و پینه هست که جون من رو به لبم رسونده!!

کلید پنکه سقفی
کلید پنکه سقفی

تابستون توی این استان به شدت وحشتناکه دمای هوا به حدود ۶۰ درجه می‌رسه اگر وسیله‌های خنک کننده نباشه آدم‌ها تلف میشن ولی آیا فکر می‌کنین توی خونه‌ی این مرد وسیله خنک کننده‌ای پیدا میشه؟ پنکه‌ها همشون خراب هستن، یه دونه پنکه سقفی داریم که کار نمی‌کنه نیاز نیست خیلی وارد باشین که بفهمین این کلید پنکه سقفی چندین و چند بار وصله و پینه کاری شده، اول کلیدش خراب شد بابام به جای تعمیر اصولی رفت یه کلید کوچیکتر خرید و روی همون سوار کرد، بعد کم کم کلید داشت از دیوار کنده میشد که همونطور که ملاحظه می‌‌کنین یک تیکه کاغذ رو تا زده و از دو طرف به دیوار سنجاق کرده که مانع افتادن کلید بشه، خلاقیت رو حال می‌کنین آقایون؟ حالا هی زهره بیاد بگه بابای من آدم بدیه! واقعا چقدر یه دختر می‌تونه بیشعور و قدرنشناس باشه!!! الله الله ...

شیشه شکسته در ورودی
شیشه شکسته در ورودی

در ورودی خونه آهنی هست اما بخش بالایی اون شیشه داره، این شیشه سال‌ها پیش شکسته بود که همونطور که ملاحظه می‌کنین پدرم به زور چسب و سکه‌هایی که به خط شیشه چسبونده مثلا مانع پیشرویِ شکستگی شده، اما بالاخره یک روز این وصله‌ها خاصیتش رو از دست میده در نتیجه یک ماه پیش قسمت بالایی شیشه افتاد و شکست، تا حدود همین یک هفته پیش ما هر روز درگیر زنبورها، بلبل‌ها و حشراتی بودیم که از حفره‌ی بالایی شیشه وارد خونه می‌شدن و ماها مثل پت و مت باید دنبال اونها می‌دَویدیم تا بیرونشون کنیم جالب نیست؟ در نهایت پدرم لطف کردن به جای تعویض کامل شیشه یک تیکه روزنامه و یک کارتن روی بخش شکستگی شیشه چسبوندن و خلاص!!! راه حلی جانانه، دیگه نیاز به هیچ کار اضافه‌ای نیست

راستی لازمه توجهتون رو جلب کنم به اینکه تخته چوبی که توی عکس می‌بینین هم توسط موریانه‌ها احاطه شده؟
ماشین لباسشویی خراب
ماشین لباسشویی خراب

ماشین لباسشویی جهیزیه مادرم بوده، تقریبا ۳۲ ساله که داره کار می‌کنه الان وقتی می‌خواد شروع به چرخش کنه انگار تو خونه زلزله میاد همينقدر صدای وحشتناکی میده و زمین رو با خودش می‌لرزونه، بیشتر از ۱۵ بار خراب شده و بار آخر تعمیرکار گفت "دیگه منو خبر نکن آقای ترقوئی این ماشین ارزش تعمیر نداره آقا ولش کن دیگه، یکی دیگه بخر!!!" ولی مگه دست برمی‌داره؟ هربار روشن می‌کنیم از زیرش آب می‌ریزه بیرون، همه جاش زنگ زده، درش محکم بسته نمی‌شه، طوری می‌لرزه انگار زلزله اومده اما این مرد پشیزی براش اهمیت نداره ...

دیوارهایی به رنگ ذغال
دیوارهایی به رنگ ذغال

اتاق‌های خونه در طی ۲۰،۳۰ سال رنگ نخوردن و رسیدگی نشدن مثل ذغال سیاه شدن، حتی یکبار هم حاضر نشد به التماس‌های مادرم گوش بده و یک دست رنگ برای خونه بزنه، مادر بدبختم پول‌هاش رو به زور جمع کرد و ۷ سال پیش یک نقاش رو آورد تا فقط هال رو رنگ بزنه چون پولش به کل خونه نمی‌رسید، وقتی بابام فهمید چنان غرغر و قیامتی به پا کرد که نگو!!! "چرا اینقدر بدبخت و دنیا پرستی، چرا اینقدر حرص مال دنیا رو می‌زنی؟ تو چطور زنی هستی؟" طوری حرف می‌زد که تو اگر حرفاش رو می‌شنیدی با خودت می‌گفتی "آخی مرد بیچاره رو ببین زنش داره اونو زجر میده" خبر نداشتی که این پدر ماست که خون هممون رو تو شیشه کرده، به جای اینکه ما سرش منت بذاریم و بگیم خاک بر سرت که زنت رفته خونه رو رنگ زده اون زرنگی کرد و دست پیش گرفت تا کسی جرعت نکنه چیزی بهش بگه!!

دیوارهایی به رنگ ذغال
دیوارهایی به رنگ ذغال

امروز که بزرگ شدم یادم رفته ولی روزگاری بود که ماه‌ها زجه می‌زدم برای اینکه هیچوقت نمی‌تونستم دوستام رو خونه خودم بیارم، همیشه توی مدرسه می‌دیدم که دخترها خونه همديگه میرن اما من هرگز اجازه نداشتم جایی برم و چون خونمون زشت بود هیچوقت جرعت نمی‌کردم کسی رو دعوت کنم خونه، چون مادرم تو گوشمون می‌خوند که باید عیب‌هامون رو مخفی کنیم تا کسی اونها رو نفهمه!!!

اون بخشی از دیوار که یکم رنگ سفید گرفته بخاطر اینه که رنگ دیوار "رنگ روغنی" هست و من به زورِ آب جوش و اسکاچ سعی کردم اونقدر دیوار رو بسابم تا شاید یکم از سیاهی‌هاش کم بشه اما دیگه دستم به بالاتر نمی‌رسید

کمد لباس پاره
کمد لباس پاره

حسرت یک کمد لباس توی دلم موند، حتی برای کوچیکترین آرزوهایی که داشتم تو حاضر نبودی قطره‌ای پول خرج کنی، همشون روی دلم عقده می‌شدن و منو از درون می‌کشتن

کمد لباس پاره
کمد لباس پاره

بعد از شیش ماه کار با حقوق ماهی ۱۰۰ هزار تومن توی سال ۹۶_۹۷ تونستم نزدیک یک میلیون پول جمع کنم تا این کمد رو نه برای خودم، بلکه برای داداشم بخرم، با خودم گفتم بذار اون تجربه و لذت چیزی رو داشته باشه که من نداشتم ولی ۲ ماه از خریدش نگذشت که شروع کرد به از هم پاشیدن!!

کمد لباس پاره
کمد لباس پاره

اینقدر میله‌هاش سست و جنس پارچه و سروصل‌ها ضعیف بود که ظرف ۶ ماه کاملا از هم پاشید، میله‌ها همشون خم شدن و به زورِ میخ زدنِ پارچه‌ی کمد به دیوار تونستیم یکم سرپا نگهش داریم تا لااقل بتونه لباس‌هاش رو از گرد و خاک شدید این استان نجات بده ولی اگر بگی یکبار ... حتی یکبار پدرِ بی‌غیرت من بیاد بگه "باباجان نگران نباش یکی بهترش رو می‌خرم براتون" بخدا حتی یکبار همچین حرفی از دهنش در نمی‌اومد

میز تلویزیون شاهکار موریانه‌ها
میز تلویزیون شاهکار موریانه‌ها

این اثر هنری که می‌بینین شاهکار موریانه‌هاست، بهتون که گفتم به هیچ چیزی رحم ندارن، تک تک وسایل خونه رو گرفتن، تصور کنین مادر من به عنوان یک زن چطور می‌تونه توی این خونه زندگی کنه؟ "خونه" قلب تپنده‌ی یک زن هست، زن به عشق خونه و زندگیش هست که سرحال میشه و جون می‌گیره، چطور زنی می‌تونه با یک شوهر بی‌رگ و بی‌غیرت توی همچین شرایطی دووم بیاره؟

راهروی دستشویی
راهروی دستشویی

این راهروی دستشویی هست، اون ترک عمیقِ بالای تصویر، سقف دستشویی هست که داره خم میشه، کل این راهرو پر از کثافت هست و با این وجود مادر بیچاره من هفته‌ای دو بار با وایتکس و تیرک اینجا رو می‌سابه ولی شستشو تا یک‌ جایی می‌تونه چیزی رو شیک نگه داره

پنجره اتاق انباری
پنجره اتاق انباری

دیوارها پوسته پوسته شدن، پنجره‌ها همشون زنگ زده و پر از کثافت هستن، همه چیز توی این خونه داره می‌پوسه از آدم‌هاش بگیر تا وسایل و موجوداتی که توش زندگی می‌کنن، این پنجره‌ها همون پنجره‌های ۴۰ سال پیش هست که پدرم حاضر نشد پولی خرج کنه تا سر و وضع اینجا رو بهبود ببخشه

کشوهای آشپزخونه
کشوهای آشپزخونه

مادرم تا جایی که دستش می‌رسه هر روز می‌شوره و می‌سابه ولی آخه تا کجا؟؟ این کثافت خونه رو نمی‌شه با تیرک و وایتکس نو کرد، قبول اگر بابای من کارگر بود، اگر علیل و ذلیل بود می‌گفتیم حق داره نمی‌تونه کار کنه ولی کسی که از ۱۰ صبح تا ۵ عصر میره با دوستاش عشق و حال و به هیچکس حساب پس نمیده چرا باید زندگیش اینطوری باشه؟ بخدا حتی کارگرها بیشتر به فکر خونه زندگیشون هستن

تشک و لحاف‌های انباری
تشک و لحاف‌های انباری

اون جاهایی که دستش می‌رسه رو هر ماه تمیز می‌کنه ولی یه جاهایی مثل این انباری که تا کله پر از وسیله‌ و آت و آشغال هست مادر بدبخت من چطور می‌تونه به اینها تک و تنها رسیدگی کنه؟ لای تمام این وسایل کلی حشره هست که تشک‌ها رو خاک می‌کنه و همه زحمت‌های مادرم رو به باد میده ولی هرچقدر پیش بابام التماس می‌کنه که تو رو خدا یه روز کمکم کن اینارو بریزیم بیرون گردگیری کنیم اصلا ذره‌ای براش مهم نیست

این هم بخشی از مستند سازی شرایط خونه و زندگی من که توی ۳۰ سال گذشته کوچیکترین تغییری نداشته، برای آدم‌های کور و کر قطعا این مستندات هم کافی نخواهند بود اما امیدوارم قبل اینکه سرنوشت من مثل "فاطمه سلطانی" بشه بتونم یک راه نجات پیدا کنم!!!

پست شماره ۱۲۵ / ۱۹۶۳ کلمه

تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

سایت ویرگول

سیستان و بلوچستانمردسالاریبلوچستان
۱۰
۹
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
هیچ مطلبی بی‌هدف نوشته نشده، با خوندن هر مقاله به اعماق ذهن و مغز من سفر می‌کنی و در مسیر شکافت و بررسی احساسات و دغدغه‌هام سهیم می‌شی پس با دقت بخون!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید