توی زندگی من، کسی بود که تا همین چند سال پیش سایه اش رو با تیر میزدم و حتی آرزوی مرگش رو داشتم و هنوز هم میشه گفت بخشی از اون نفرت حاصل از رفتارهاش و سختیهایی که بخاطر اون رفتارها کشیدم توی وجودم باقی مونده اما این فرد (مِستر ناشی) به مرور زمان عقاید و رفتارهای مشابهی پیدا کرد و تونست به درکی از زندگی و عقاید من در زندگی برسه که این برام خیلی جالب بود و باعث شد من دلم نرم بشه نسبت به اون، هرچند افق دید من و اون خیلی فرق داره
به جای توضیحهای اضافه میتونم خیلی راحت در قالب یک مثال ساده اینو بیان کنم، فرض کنید ما انسانها، مورچههای کوچیکی هستیم که در یک جعبه شیرینی به وسعت سیاره زمین گیر افتادیم نهایتش بعد از میلیونها سال تکامل و پیشرفت فقط تونستیم دو قدم اونورتر از جعبه شیرینی بریم (مثلا مریخ) من پوچی و بیهودگی زندگی خودم رو به عنوان یک مورچه حقیر که هیچ کاری ازش برنمیاد و تهش فقط میتونه چند تا مورچه دیگه رو با خودش همراه کنه تا شاید شرایط بهتری توی این جعبه شیرینی بسازن قبول کردم، من سعی میکنم حالا که ما زندانی هستیم و کسانی مارو ساختن و اینجا قرار دادن حداقل سعی کنم انسانیت رو رواج بدم و سعی کنم زندگی رو برای چند نفر راحتتر کنم و شاید رسالت من همین هست!!
اما مستر ناشی دیدگاه بسیار متفاوتی با من داره، اون دائما مشغول زیر سوال بردن کل هستی هست و به این فکر میکنه که در یونیورسهای (جهانهای) دیگه چه موجوداتی زندگی میکنن یا چه کسانی مارو ساختن و چطور دارن روی ما آزمایش میکنن؟ شاید هم مارو دور انداختن یا صرفا برای بازی از ما استفاده میکنن و بعد حافظههامونو پاک میکنن (اشاره به سریال وست ورلد) شاید ما ذرهای سلولی روی یه گلبرگ هستیم (اشاره به انیمیشن هورتون) یا شاید ما فقط یک یونیورس از هزاران یونیورس و موجوداتی که ممکنه ساخته شده باشن هستیم شاید در یک جهان دیگه با فیزیک و قواعد متفاوت موجوداتی هستن که به جای خون توی بدنشون مواد مذاب جریان داره و اونها از آب وحشت دارن و اونو خطرناک میبینن (برداشتی از فیلم ماتریکس) به هرحال دیدگاههای ترسناک مستر ناشی به اینها ختم نمیشه بلکه اینها چیزهایی هست که بعد از چندین سال تازه تونستم از زبونش بیرون بکشم اون به سختی حرف میزنه و افکارش رو با کسی در میون نمیذاره و میشه گفت من سالهاست دارم بهش اصرار میکنم که لطفا کلماتی برای بیان افکار توی سرش پیدا کنه و اون میگه این باگی هست که سازنده ما توی ساختار ما گذاشته و تو هرگز نخواهی فهمید چی توی سر من میگذره حتی اگه با کلمات اونو بیان کنم، تو برای درک دقیقی از افکار و احساسات من باید بتونی به مغز من متصل بشی و همه اون چیزی که من در یک لحظه احساس میکنم رو حس کنی!! شاید حق با اونه ... شاید این هم عذابی هست که سازندگان ما به ما تحمیل کردن که حتی افکارمون رو نمیتونیم راحت به زبون بیاریم بلکه باید در قالب فیلم و سریال و شعر و داستان و بازی بیانش کنیم که اونم خیلی از کاربرها متوجه نیت اصلی سازنده نمیشن.
از اونجایی که توضیح افکار و عقایدش خیلی سخته من صرفا بخشی از استوریهای اون رو که شامل عقایدش نسبت به دنیا، انسانها و خیلی چیزهای دیگه میشه به اشتراک میذارم تا شاید بخشی از هویت و جهان بینی اون رو فاش کنه.
نشون دادن اینها به عموم مردم عمدتا فایدهای نداره چون کسی درک نمیکنه حتی وقتی توی اینستاگرام سعی میکنی این مسائل رو ذکر کنی ملت با حقیقت تلخ جبهه میگیرن و صرفا همون پیجهای عنگیزشی رو ترجیح میدن اما دلیل اینکه اینها رو گذاشتم این بود که بخشی از شخصیت مستر ناشی به یادم بمونه و شاید آیندگان با خوندن اینها زندگیشون تغییر کنه♥️
پ.ن: این مطلب رو همزمان با گوش دادن آهنگ I Still Have A Soul بخون، ترکیبش خداست!!
پست شماره ۳۸ / ۶۹۱ کلمه
تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۲
سایت ویرگول