ویرگول
ورودثبت نام
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoeiهیچ مطلبی بی‌هدف نوشته نشده، با خوندن هر مقاله به اعماق ذهن و مغز من سفر می‌کنی و در مسیر شکافت و بررسی احساسات و دغدغه‌هام سهیم می‌شی پس با دقت بخون!!
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
خواندن ۱۰ دقیقه·۸ ماه پیش

عیدی من به "دختر ناشناس"

یک کاربر ناشناس از ویرگول در اینستاگرامم
یک کاربر ناشناس از ویرگول در اینستاگرامم

شاید این جملاتی که دارم می‌نویسم رو مدیون این شخص هستم، پیج ناشناس و بدون عکس و اسمی که صرفا با اسم "اسما" می‌شناسم کسی که تا حالا نه دیدمش نه می‌شناسمش اما یک روز توی پیج اینستاگرامم بهم پیام داد و گفت از سمت "ویرگول" منو پیدا کرده، خوشحال شدم دروغ چرا ... باورتون میشه حتی عنوان مقالات من رو حفظ بود؟؟ بهم گفت چقدر تحسینم می‌کنه که خود واقعیم هستم و شرح وقایع زندگیم رو بدون سانسور منتشر می‌کنم!!! باورم نمی‌شد بین تمام آدم‌هایی که فقط منو نصیحت می‌کردن به مثبت بودن و تلاش کردن یک نفر، فقط یک نفر پیدا شده که منو پذیرفته بدون اینکه بخواد تغییرم بده!! البته که اسما تنها شخصی نبود که از سمت ویرگول به من پیام داد، کلی آدم دیگه هم بودن که با لحن‌های ترحم انگیزشون انگار دارن برای من کار خیر می‌کنن میومدن و منو نصیحت می‌کردن😏

اما اینجا ارزش صحبت ندارن!!!❌️

تصاویر مستند سازی زندگیم ماه به ماه
تصاویر مستند سازی زندگیم ماه به ماه

انگار همین دیروز بود عید سال تحویل ۱۴۰۳، وقتی که به خودم قول داده بودم زندگیم رو با سند و مدرک مستند کنم و تو همون روزها بود که زیر پست‌های من توی این سایت پر شده بود از کلی دختر پسر به اصطلاح "روش‌عن‌ فکر" که تصور می‌کردن خیلی بیشتر از من زندگی رو بلدن و منو نصیحت می‌کردن که به جای اینکه دائم نقش "قربانی" رو بگیرم و تقصیر رو گردن پدر و مادرم بندازم برم بیرون و تلاش کنم!!! تا اون زمان تمام تمرکز من روی جمع آوری اطلاعات، عکس، ویدیو، مستند از شرایط زندگیم و هر چیزی که در اطرافم رخ میده بود با هدف اینکه فریادم رو اینجا ثبت کنم اما این نظرات تمامی نداشت و من دیگه داشتم کلافه می‌شدم

بخشی از مدارک و مستندات من از سطح اینستاگرام
بخشی از مدارک و مستندات من از سطح اینستاگرام

فشار این حرف‌ها و نصیحت‌های تهوع آور به حدی بود که تصمیم گرفتم بعد از ۲ سال برگردم به پیج اینستاگرامم و از آرشیو پیجم تمام تلاش‌های نافرجام خودم رو بیرون بکشم و براشون مستند کنم، دوست داشتم با دست پر برگردم، دوست داشتم بزنم تو دهنشون و بگم "ببین!! چشمای کورت رو باز کن و ببین که من سال‌ها توی سکوت تلاش کردم، زمین خوردم، تحقیر شدم، خورد شدم و دوباره و دوباره و دوباره تلاش کردم ولی هر آدمی یه کاسه صبری داره و یک جایی دیگه توان ادامه دادن نداری چون احساس می‌کنی توی یک چرخه بی‌انتها از تکرار و تکرار قرار گرفتی" و اونجا بود که من این سایت رو پیدا کردم جایی که تصور می‌کردم دور از قضاوت‌ها و تحقیرهایی که توی اینستاگرام و تلگرام و جاهای دیگه به راحت‌ترین شکل ممکن در حق من صورت می‌گیره اینجا اما می‌تونم بدون ترس و واهمه خود واقعیم باشم اما نشد ...

بخشی از مدارک و مستندات من از سطح اینستاگرام
بخشی از مدارک و مستندات من از سطح اینستاگرام

می‌دونستم اگر پامو توی اینستاگرام بذارم مثل یک سیاه چاله من رو توی خودش می‌کشه و دیگه نمی‌تونم ازش نجات کنم، می‌دونستم ... اما نتونستم خودمو نجات بدم، همین که پیجم رو از حالت دی‌اکتیو خارج کردم انگار تمام وسواس‌های گذشته‌ام عود کردن، مثلا "مرگ رئیس جمهور" و دیدن کامنت‌های شادی مردم که خواستار برگشتن پهلوی روی حکومت بودن چنان منو برانگیخته کرده بود که می‌خواستم بیام اینجا و درباره‌اش صحبت کنم و یادمه حدود ۲۰۰ تا اسکرین شات از واکنش‌های مختلف مردم جمع کردم تا بتونم اینجا با تحلیل ریز به ریز رفتارهاشون صحبت کنم، یهو به خودم اومدم و دیدم صدها پوشه ساختم، حدود ۱۰ هزار اسکرین شات از سطح پیجم شامل پست‌هایی که توی اکسپلورر می‌دیدم، نظرات و کامنت‌های افراطی، تنفر نسبت به حجاب، بلایند دیت و هزاران موضوع قابل بحث دیگه جمع کردم اما آیا واقعا می‌تونستم درباره همشون اینجا صحبت کنم؟

تعداد ۴۱ هزار عکس و فیلم
تعداد ۴۱ هزار عکس و فیلم

خیلی خوب یادمه روزهایی که ۱۵ هزار عکس و فیلم جمع شده بود، بعد ۱۸ هزار، بعد ۲۰ هزار، بعد ۳۰ هزار، هر بار به خودم قول می‌دادم که صبر کن امروز نه فردا حتما اوکی می‌کنم، بالاخره شروع می‌کنم، می‌نویسم ... اما انگار هرقدر زمان بیشتر می‌گذشت دستم به نوشتن نمی‌رفت هر چقدر بیشتر توی اینستاگرام غرق می‌شدم بیشتر با خودم می‌گفتم شاید فلان ایده بگیره نه؟ شاید مثلا این ایده بد بوده شاید ایده بعدی؟ یا مثلا مدرسین اینستاگرام چی میگن؟ میگن بعله استمرار ... استمرار از این بیشتر؟ بیشتر از اینکه ۵۰۰ تا پست و ریلز توی یکسال آپلود کنی؟؟ انگار روی دور لج افتاده بودم، به جای اینکه برگردم به ویرگول بیشتر و بیشتر خودمو غرق اینستاگرام می‌کردم تا تمام راه‌های ممکن رو امتحان کنم تا دیگه کسی جرعت نکنه بهم بگه "تو به حد کافی تلاش نکردی!!" بهم میگن "تو خیلی دنبال توجه از سمت مردمی، چه اهمیتی داره بقیه حق رو بهت بدن یا نه؟" شما تصور کن نویسنده یک کتاب یا کارگردان یک فیلم هستی، اونوقت می‌فهمی چرا حرف مردم برخلاف شعارهای زرد و توخالی خیلی هم مهمه!!! وقتی مردم از چیزی تعریف می‌کنن همه سمتش میرن همه بهش حق میدن، همه باهاش همدردی می‌کنن اما وقتی نگاه مردم منفی باشه همه اینطوری هستن که "زهره بی عرضه‌اس خاک تو سرش زهره تلاش نمی‌کنه فقط می‌خواد خودشو قربانی نشون بده!!" 😂😂

ببخشید خنده‌هام عصبی هست خنده‌دار نیست، فقط همچین حرفایی اونقدر بهم فشار میاره که دلم می‌خواد یه مشت بکوبم تو دهن اون آدم!!!
فضای گوشی که تا خرخره پر شده
فضای گوشی که تا خرخره پر شده

زمان گذشت و گذشت تا دیگه گوشی بینوای من تحمل نداشت، فکرش رو بکن نزدیک ۵۰ هزار عکس و فیلم، هیچ کدومم از خوشی‌هات، از تجربه‌های قشنگت یا از لذت‌هات نیستن، بلکه همشون مدرک جمع کردن هستن، همشون داستان روزای سختت، اشک‌هات، تحقیر شدن‌هات و هر چیزی که قلبتو تیکه تیکه کرده، اینا رو جمع کرده بودی تا اینجا ثبت کنی، تا نشون بدی آدما چقدر می‌تونن عوضی باشن اما حالا حتی نمی‌دونی از کدوم پوشه و کدوم بخش باید شروع کنی؟ همه چیز قاطی پاتی شده، همه چیز مثل سوزن تو انبار کاه هست نمی‌دونی از کدوم نقطه باید شروع کنی و بگی، از چی بگی؟ کدوم داستان‌ها مهمتره و کدوم بهتره حذف بشه؟

بالای ۱۰۰ برگه کروم باز شده برای تحلیل
بالای ۱۰۰ برگه کروم باز شده برای تحلیل

و شاید شما با خودتون فکر کنین مسئله فقط اسکرین شات‌ها و وسواس‌هایی بود که از سطح اینستاگرام جمع می‌کردم اما نه!!!! من بهمن سال ۱۴۰۲ یوتیوب رو از روی صفحه گوشی‌ام حذف کردم چون خیلی خوب می‌دیدم که کل زندگیم یا توی یوتیوب می‌گذره یا توی اینستاگرام و دیگه خسته شده بودم نمی‌خواستم این شرایط رو ببینم پس همشونو حذف کردم اما مغز و ناخودآگاه راهش رو باز می‌کنه، بعد از مدتی دیدم دارم یوتیوب رو از روی سایتش و از طریق "کروم" دنبال می‌کنم وحشتناک بود، هنوزم هست این صحنه هنوز پابرجاست، ای کاش می‌تونستم مغزم رو براتون تشریح کنم🥲

پوشه تحلیل یوتیوب ۴۰۰ اسکرین‌شات از یوتیوبرها
پوشه تحلیل یوتیوب ۴۰۰ اسکرین‌شات از یوتیوبرها

ای کاش می‌تونستین داخل مغز منو ببینین که چطور هر چیزی که می‌بینه رو تحلیل می‌کنه و دوست داره راجع بهش حرف بزنه حتی چیزهایی که بهش ربطی ندارن، مثلا توی یوتیوب داشتم اون برنامه‌های بی‌ارزش مثل "بلایند دیت" و تمام شو‌های ایرانی رو می‌دیدم و چقدر دوست داشتم راجع به تک تکشون صحبت کنم و یادمه داشتم از همشون اسکرین شات می‌گرفتم و یه روز به خودم اومدم دیدم بیشتر از ۴۰۰ تا اسکرین شات جمع کردم چرا واقعا؟ حالا چطوری می‌خوام توضیح بدم؟ کدومشون مهمتره؟ از کجا شروع کنم؟ نمی‌دونم!!!

بالای ۳۵۰ تا اعلان بی‌جواب
بالای ۳۵۰ تا اعلان بی‌جواب

هنوزم تمام کامنت‌ها و پیام‌های ویرگول از یکسال پیش تا حالا بی‌جواب مونده یادم نمیاد چی بود اما خوب یادمه که همون زمان یه سری به اصطلاح دانشمند سعی در تحقیر مقالات من داشتن😏 بازشون نمی‌کنم چرا؟ چون می‌دونم اگر اون کامنت‌ها رو هم ببینم باز دوست دارم اینجا بهشون جواب بدم و راجع بهشون صحبت کنم نمی‌خوام ... من باید اول این معضل رو کنار بذارم، باید یک راه چاره براش پیدا کنم، باید بفهمم که نمی‌تونم تمام این ۴۱ هزار عکس و فیلم رو اینجا داشته باشم پس باید از ۹۹ درصدشون بگذرم اما چطوری؟؟

یک حرف معنی‌دار
یک حرف معنی‌دار

این پست رو اتفاقی توی اینستاگرام دیدم، این پیج یکی از پیج‌های زرد و انرژی مثبتی هست که اتفاقا ازشون بیزارم و همیشه نقدشون کردم اما این حرفش که نگه داشتن گذشته باعث میشه جایی برای اتفاقات بهتر باز نشه انگار واقعی هست!!! فرقی نداره گذشته شامل چی باشه، شاید یه سری عکس و اسکرین شات، شاید یه تعداد حرف که روی دلت مونده، شاید وسایل و خونه زندگیت که نمی‌تونی ازشون بگذری!!! هرچیزی که نگهش داری کم کم خوره وجودت میشه اینطور نیست؟؟ باید یاد بگیرم خودمو رها کنم نه؟؟ باید یاد بگیرم که هرچقدر هم فضای این سایت خوب باشه بازم نمی‌تونم تمام افکار و مغزم رو اینجا تشریح کنم چون اصلا ممکن نیست شما نمی‌تونین تصور کنین مغزم چطور توی هر ثانیه هزاران سناریو می‌سازه و همه چیز رو تحلیل می‌کنه و هیچکس باور نمی‌کنه این یه بیماری هست و هیچکس برای کمک کاری نمی‌کنه و من انگار دارم توی درون خودم کپک می‌زنم... باید رها کنم، باید حجم زیادی از حرف‌هایی که می‌خواستم بزنم رو دفن کنم و فقط مهم‌ترین‌هاش رو انتخاب کنم تا بتونم انتقالشون بدم

  • الان بهتر به این حرف داداشم پی می‌برم که می‌گفت اون خدایی که مارو خلق کرده می‌تونست یک زائده‌ای برای ما تعبیه کنه تا بتونیم راحت مغزهامون رو بهم متصل کنیم و دردها و شادی‌هامونو شریک کنیم اما عوضش هر کدوم مارو توی یک کالبد اسیر کرد تا در نهایت با کلی بدبختی بتونیم در پس کتاب‌ها، موسیقی‌ها یا فیلم‌ها افکارمون رو فریاد بزنیم اونم که خدا می‌دونه آیا کسی همون حرفی که منظور ما هست رو برداشت کنه یا صرفا برداشت شخصی خودش رو داشته باشه!!! واقعا حق میگه، ببینین چقدر سخته؟ من حتی یک صدم شلوغی مغز آشفته‌ام رو نمی‌تونم برای شما تشریح کنم و اینقدر از این بابت غمگینم که گاهی اشکم در میاد توی یک مرداب یک باتلاق دست و پا می‌زنم یادم رفته برای چی توی این سایت اومدم؟

مغز کمالگرای من نمی‌تونه اون اسکرین شات‌ها رو پاک کنه چون همش میگه "نکنه چیز مهمی بینشون باشه؟ نکنه یه حرف مهمی بینشون بوده که اسکرین شات گرفتی؟ اگر چیز مهمی باشه چی؟" وااای حتی الانم سردرد می‌گیرم خدا می‌دونه چطور می‌تونم این ۴۱ هزار عکس و فیلم رو مدیریت کنم اما امیدوارم کنار شما بتونم این کارو انجام بدم

اینم بگم که اسما از من خواست برگردم به خود واقعیم و راجع به محتواهای مجازی و اینستاگرام دیگه حرف نزنم و راجع به همون زندگی خودم صحبت کنم، هنوز نمی‌تونم قول بدم دارم تلاش می‌کنم و امیدوارم بچه‌ها، من از سال ۹۶ زندگی واقعیم رو مستند کردم و کلی عکس و فیلم دارم اما الان نمی‌خوام برگردم به گذشته، این سایت هم فضای زیادی نداره برای اشتراک فیلم یا عکسای زیاد ترجیح میدم به جای اینکه دوباره وسواس و کمالگرایی سراغم بیاد و مجبور بشم تموم اون عکسا رو دسته بندی کنم و از آرشیو دربیارم، فعلا روش رو بپوشونم و فقط درباره سالی که گذشت و اتفاقاتش صحبت کنم، اسمای عزیزم دارم سعی می‌کنم مغزم رو کنترل کنم، بعد از یکسال که درگیر بودم بین اینستاگرام و ویرگول فهمیدم که اینستاگرام چیزی جز شکست و افسردگی برای من نداره و دیگه دو دل نیستم دیگه خوب فهمیدم چی‌ می‌خوام و برمی‌گردم به همین فضا🙏 ممنونم از همه آدمایی که صبوری می‌کنن تا من کل داستان زندگیم رو بگم و بعد منو تحقیر کنن به بی‌عرضگی و کم‌کاری!!

توی سال جدید امیدوارم:

  • مقالات بیشتری توی "ویرگول" بنویسم
  • دیگه کمتر عکس و فیلم بگیرم و از "داده گرایی" دور بشم
  • بتونم برخی از کارهای هنریم رو توی پیجم بفروشم
  • بیشتر تجربه کنم و بتونم کلاس خطاطی برم
  • وسایل و مادیات زندگیم رو کمتر کنم
  • رها باشم و به دنیا وابسته نباشم

پست شماره ۱۱۴ / ۱۹۳۵ کلمه

تاریخ ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

سایت ویرگول

اسکرین شاتاینستاگرامسیاهچالهافسردگی
۸
۱
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
هیچ مطلبی بی‌هدف نوشته نشده، با خوندن هر مقاله به اعماق ذهن و مغز من سفر می‌کنی و در مسیر شکافت و بررسی احساسات و دغدغه‌هام سهیم می‌شی پس با دقت بخون!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید