ویرگول
ورودثبت نام
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
زهره ترقوئی | Zohreh Targhoei
خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

وسواس شماره ۳: عکاسی لوازم التحریر

نمای کلی لوازم التحریرم
نمای کلی لوازم التحریرم

این وسواس در حقیقت زیر مجموعه سری وسواس‌های شماره ۲ هست اما بخاطر طولانی شدن پست قبلی این بخش و خصوصا بخش لوازم هنری رو در قالب پست‌های جداگانه منتشر می‌کنم

یادمه زمانی که به مدرسه می‌رفتم هیچوقت کسی منو برای خرید لوازم التحریر نمی‌برد یا بهتر بگم درست مثل تمام بخش‌های زندگیم که از قبل انتخاب شده بود حتی توی انتخاب کاغذ و قلم هم بقیه برام انتخاب می‌کردن چی داشته باشم و اگر وسط سال دفتری لازم داشتم باید به بزرگترها می‌گفتم تا اونا برام بخرن (البته بعدها که ازشون گلایه کردم گفتن تقصیر خودته می‌خواستی بگی که منو با خودتون ببرین یا خودم می‌خوام انتخاب کنم، یعنی درنهایت خودم مقصر بودم) احساس می‌کنم همین مسئله در نهایت باعث شد که وقتی یه خرس گنده شدم عقده خرید وسایل مدرسه اینطوری برام بزرگ بشه، من در حال حاضر به هیچ کدوم این وسایل نیاز ندارم در حقیقت همشون چیزهایی اضافی و به درد نخور هستن حتی نمی‌فهمم چرا اینها رو خریدم یه بار اضافی روی دوشمه، اما در طول ۵ سال گذشته هر بار رفتم بازار و چشمم به یه دفتر یا مداد قشنگ افتاد یه چیزی از گوشه پولام زدم و خریدم و اینها در طی ۵ سال روی هم جمع شدن تا این میز رو بسازن.

نمای جزئی از لوازم التحریر
نمای جزئی از لوازم التحریر

مثلا اون دفترچه صورتی رو از رهبر خواستم برام بگیره، اون مداد نارنجی و پاککن رو یه سری خریدم، دفتر صورتی رو یه سری دیگه، پلنر طوسی رو یه سری دیگه و همین طور ذره ذره ادامه پیدا کرده

نمای جزئی از لوازم التحریر
نمای جزئی از لوازم التحریر

بخشی از اینها هم حاصل پول‌هایی بود که بابالنگ دراز عزیزم برام می‌فرستاد، شاید بیشترین پوچی زندگیم بعد از رفتن اون درست شد من واقعا نمی‌فهمم برای چی زنده‌ام یا زندگی می‌کنم

نمای جزئی از لوازم التحریر
نمای جزئی از لوازم التحریر

هربار به این‌ها نگاه می‌کنم احساس پوچیم بیشتر میشه نمی‌دونم با خودم چه فکری می‌کردم اینکه قراره دوباره ۱۵ سالم بشه و برم مدرسه؟ این رفتارهای پر از عقده تا کجا می‌خواد ادامه داشته باشه؟ اگه فقط یه ذره به جای حرص مال دنیا توجهم رو روی بابالنگ دراز عزیزم می‌ذاشتم شاید می‌تونستم اونو نجات بدم اما اینا کار یه بزرگسال هست نه یه احمق بچه‌نما مثل من!!

نمای جزئی از لوازم التحریر
نمای جزئی از لوازم التحریر

حقیقت اینه که مرز باریکی بین "عقده" و "دوست داشتن" یک چیز هست برای همین هم خیلی از ماها اصلا متوجه نمی‌شیم چیزی که ته قلبمون می‌خوایم حاصل عقده هست یا حاصل علاقه!!! مثلا در مورد لوازم التحریر بارها توی اینستاگرام پست‌هایی دیدم که به شکل یه میم نشون میده که حتی یه بزرگسال هم عاشق لوازم التحریر هست و بعد کامنت‌هایی می‌خونم از زن‌هایی که می‌گن چقدر عاشق لوازم التحریر هستن و جونشون رو میدن براش و خیلی دوستش دارن و من حالا از خودم می‌پرسم آیا این یه دوست داشتن واقعیه؟ یا یه عقده واقعی؟

نمای جزئی از لوازم التحریر
نمای جزئی از لوازم التحریر

اصلا چه نیازی هست که آدم چیزی رو بخره که بهش نیازی نداره؟ این علاقه وافر ما برای جمع کردن و اندوخته اضافه کردن برای چی هست؟؟؟ آیا یه نقص ژنتیکی هست؟

نمای کلی لوازم التحریر
نمای کلی لوازم التحریر

به هر حال هر چیزی که هست من طبق اون وسواس فکری از تمام وسایل در چندین زاویه و چیدمان مختلف عکس می‌گیرم، یه بار از چیدمان بالاتر عکس گرفتم و از تک تک اجزا هم عکس‌برداری کردم و بعد به شکل دیگه‌ای ابزارهایی که خیلی دوست داشتم رو چیدم و تو این شکل هم ازشون عکاسی کردم و دوباره از تک تک اجزا عکس گرفتم

عکاسی جز به جز از وسایل
عکاسی جز به جز از وسایل

مشکل فقط یه عکس کلی و دسته جمعی از وسایلی که به سختی طی ۵ سال خریدم و عقده گشایی کردم نیست مشکل اینه که باید از تک تک اجزا یه عکس تکی هم بگیرم تا فکرم آروم بشه

عکاسی جز به جز از وسایل
عکاسی جز به جز از وسایل

گویا این‌ها همشون بچه‌های من هستن و اگر ازشون عکس تکی نگیرم حتما دلشون می‌شکنه یا ناراحت می‌شن، گویا من باهاشون برای سال‌های سال زندگی کردم و حالا تصور اینکه یه روز از دستشون بدم من رو به مرز جنون می‌کشونه، خدایا این دیگه چه مریضی هست؟ دردی که نمی‌شه برای کسی توضیح داد نه کسی درکش می‌کنه نه می‌تونه به جز تمسخر کاری برام بکنه!!!

پست شماره ۴۱ / ۶۹۸ کلمه

تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۲

سایت ویرگول

لوازم التحریروسواس فکریوسواساختلال وسواسوسواس فکری عملی
هیچ مطلبی بی‌هدف نوشته نشده، با خوندن هر مقاله به اعماق ذهن و مغز من سفر می‌کنی و در مسیر شکافت و بررسی احساسات و دغدغه‌هام سهیم می‌شی پس با دقت بخون!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید