بااینکه مغزم پر از کلمات و جملات هست اما هرکاری میکنم نمیتونم یه چیزی دست و پا کنم برای نوشتن، مثلا از هر موضوعی شاید در حد ۲ صفحه حرف توی مغزم ردیف میشه ولی وقتی میخوام بنویسم فقط در حد ۲ خط حرف نوشته میشه و درنهایت هم رشته کلام از دستم در میره!!
اولش خوب مینوشتم ولی یهو مثل سد آبی که شکسته بشه یه سیلی از حرفهای نگفتهای که دوست داشتم به کسی بگم سرازیر شدن به سمتم و تبدیل به وظیفهای شدن که باید به انجام برسونم، طوری که حالا واقعا بینشون گیج و مات موندم، با خودم میگم نکنه دارم بیش از حد زوم میکنم؟ نکنه چیزهایی که میگم خیلی مسخره یا جنونآمیز به نظر میرسن؟ نکنه مطالبم شدن تکرار یک سری حرفها و خودم متوجه نیستم؟ شایدم من زیادی حساس شدم زیادی گیر دادم به این موضوع، شاید باید یه مدت از ویرگول فاصله بگیرم نه؟
میدونین گفتن یه درد فقط یه بار قشنگه ولی اگه هر روز به زبون بیاری حوصله بقیه رو سر میبره در حالی که تو اون درد رو داری هر روز تجربه میکنی دوباره دوباره و دوباره
از اون طرف هر روز که میام میبینم آدمهای جدیدی منو دنبال کردن و آمار تعامل و اعلانات بالا رفته و من اینجوریم که از خودم میپرسم "یعنی این آدما چرا منو دنبال میکنن؟" من که یه آدم موفق یا یه انرژی مثبت نیستم که بهشون حس خوبی بدم، مسلما هیچ آدمی نیست که از دیده شدن و مطرح شدن بدش بیاد هرکس به نوعی اما اینجا این دیده شدنه منو میترسونه!! هیچوقت دوست نداشتم با ترحم و گدایی دیده بشم برای همین هم آنلاین شاپ نزدم توی اینستا چون اکثرا آدمهایی مثل من که پول تبلیغات ندارن با ساختن ریلزهای ترحم برانگیز از اینکه خیلی دارن سختی میکشن فالوور جذب میکنن که بدترین نوع هست و واقعا به من احساس چندشآوری میده دقیقا همون گدایی هست در نوع متمدنترش، به علاوه احساس میکنم این همه توجه ملت باعث میشه عوض بشم و من از این عوض شدنه میترسم!! میترسم خودم رو گم کنم و تبدیل بشم به آدمی که از یه جایی به بعد مواظبه حرفاش باعث رنجش مخاطبینش نشه دقیقا به همین خاطر همیشه از هر تعهدی که نتونی توش تغییر بکنی فراری بودم درست مثل ازدواج، یا کار و تعهدی توی دولت مثل کارمندی یا هر چیزی که بعد یه مدت امکان هر تغییری رو میبنده
اینها تمام اپلیکیشنهایی هستن که من روی گوشی نصب کردم سعی کردم تا جایی که میتونم از هر فضایی فاصله بگیرم، حتی اسنپ یا برنامههای خدماتی رو هم نصب نکردم اما هرچقدر میخوام فاصله بگیرم نمیشه مثلا چند وقت پیش به پول نیاز داشتم و مجبور شدم "دیوار" رو نصب کنم تا شاید بتونم چند تا از لباسهام رو بفروشم هرچند نتونستم!! چند وقت بعدش باید یه سری فرم و اطلاعات رو میگرفتم و طرف مقابل فقط "روبیکا" و "ایتا" داشت و منم که فقط روبیکا داشتم و توی ایتا هرگز حساب باز نکردم باز مجبور شدم بیام روبیکا تا بتونم اون اطلاعات رو بگیرم، خدای من همینطور مسخره مسخره دوباره گوشیم شلوغ شده!!
احساس میکنم دارم خفه میشم، دلم میخواد همه چیز رو حذف کنم همه چیز رو پاک کنم و بذارم برم اما تموم اینها حرفهایی هستن که روی دلم مونده دردهایی که باید میگفتم یا باید بگم و هنوز خیلی مونده خیلی دردها که در طول تموم این سالها روی هم جمع شدن ... ای کاش ۵ سال پیش با ویرگول آشنا شده بودم اونوقت حجم زیادی از این داستانها قبلا گفته میشد و الان شاید ذهنم آزادتر بود، آره من همچین آدمیام اگه به زبون نیارم اگه یه جایی بروزش ندم خفه میشم شاید شما میتونین رد بشین و به زندگیتون برسین اما من نمیتونم میمیرم!! بارها سعی میکنم رد بشم اما اونطوری بدتر مغزم شروع میکنه به مرور صد باره داستان و موضوع دارکتر میشه، نتیجه اینکه بهترین راه حل من برای این موضوع که صد بار یه دردی رو مرور نکنم اینه که بیام و بنویسم یا با یکی در میون بذارم
اما چیزی که این اواخر گریبانگیر من شده و راه گلوی من رو سد کرده اینه که نکنه من دارم زیادی زوم میکنم؟ به قول مشاورم که میگه "زهره سوزنت روی یه چیزی گیر میکنه دیگه دست بردار نیستی" یعنی من الان خیلی سوزنم گیر کرده؟ یعنی زیادی سختش کردم واسه خودم؟ شاید نباید اینقدر از زندگی شخصیم رو بریزم وسط و نباید کسی بدونه؟ شاید دارم اشتباه میکنم، شاید نباید اینقدر توی هر چیزی دنبال دلیل و چرایی بگردم نباید اینقدر محتوای یوتیوب و اینستاگرام حساس باشه برام و هی دنبال نقد محتوا باشم ... نمیدونم (:
واقعا نمیدونم ...
کاش میدونستم ...
کاش میتونستم راحت از برنامهها استفاده کنم و اینقدر برام مهم نباشه که چرا محتوای اینستاگرام یا یویتوب یا تلگرام پوچ و بیهوده هست و تبدیل به یه جهنم پرزرق و برق شده، به قول یکی از متخصصها که میگفت "اکسپلورر اینستاگرام یه زندان شخصی سازی شده هست که بر اساس علایق شما دیزاین شده تا بیشترین زمان عمرتون رو اونجا هدر بدین تا صاحبین اون شرکت پولدارتر بشن" و تنها آرزوی من اینه که یه روز وقتی گفتم "اینستاگرام سمی هست" و دوستانم برگشتن گفتن "نخیر بسته به نوع استفاده تو داره"بتونم مقالاتم رو بهشون آدرس بدم و امیدوار باشم حرفای دلم روشون اثر مثبت بذاره
موضوع زندگی شخصیم و مشکلاتم هم که بماند، فکر میکنم برای یه مدت بهتره حرفی ازش نزنم خیلی تحت فشارم، نمیتونم همه چیز زندگیم رو جار بزنم احساس میکنم با هر کلمه و تصویر از زندگی شخصیم که اینجا میذارم دارم به خودم تجاوز میکنم، هضمش به زمان نیاز داره تا بتونم دوباره موضوعش رو باز کنم و الان اون زمان مناسب نیست
پ.ن: مدتی که نبودم درگیر بیمارستان و مشکلات چشم علی بودم که اگر شرایط روحیم بهتر بشه شاید بتونم از دردش اینجا بنویسم، هنوز جواب کامنتهای اینجا و پیامهای تلگرام و اینستاگرام و اساماسها رو هم ندادم خدای من چقدر جواب دادن به همشون سخته ... یعنی این برای شما خسته کننده نیست؟ بهتون فشار نمیاره که هی بخواین جواب بقیه رو بدین؟ پس چرا من اینقدر تحت فشارم؟
پست شماره ۵۹ / ۱۰۴۹ کلمه
تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
سایت ویرگول