پنجره را باز کردم تا هجوم هوای تازه به داخل آشپزخانه روحم را نوازش دهد. یک فنجان قهوه ترک برای خودم درست کردم و تا قهوهام سرد و آماده خوردن شود، لقمهی نان و پنیر و گردویی درست کردم و آن را در یک کیسه پلاستیکی گذاشتم و داخل کیفم قرار دادم. من عادت داشتم هر روز صبحانه را حوالی ساعت ۹ پشت میز کارم بخورم. ☕
قهوهام را نوشیدم و لباس بر تن کردم و مهیای رفتن شدم. فاصله خانه تا اولین ایستگاه مترو حدود ۱۰ دقیقه با پای پیاده بود و گاهی که فرصت بیشتری داشتم چند ایستگاه دورتر سوار مترو می شدم تا به همین بهانه، اول صبحی چند دقیقهای پیادهروی کرده باشم. ?♀️
ادامه داستانکم را اینجا بخوانید ?
https://zohrehkhosravi.ir/1486/look-at-your-purse/