زلال
زلال
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

مسیری که طی شد..(قسمت اول)

در روابط اجتماعی و کاری که با آدم‌های مختلف برقرار میکنم بعد از گذشتن از یک حدی آشنایی سوالی واحد پرسیده میشه!چرا اومدی تهران؟واقعا فقط برای کار؟؟؟
بهتر میدونم فرض کنم میخوام به سوال اول یکسان مصاحبه‌های شغلی تقریبا اکثر شرکت‌ها در مصاحبه‌هاشون ازم پرسیدند، "یکم درباره خودتون بگین.."، با یکم جزئیات شاید بیخود یا بیخود جواب بدم.
تعداد اقوام و آدم‌هایی که در دوره دانشجویی می‌شناختم و ازم بزرگتر بودند و دارای مدرک حداقلی لیسانس از یکی از دانشگاه‌های آزاد، دولتی، پیام‌نور و غیره بودند بسیار بود که البته عده‌ی مشغول بکار این دسته آدم‌ها اون‌هایی بودند که مدرک رو برای ارتقا رده شغلی گرفته بودند.دانشگاه قبول شده بودم و نمیخواستم مثل عده‌ی باقی مانده بمونم خونه و صبح تا شب رو به خوندن کتاب‌و کلاس‌های مفرح ورزش و هنری ادامه بدم و حقم از دنیا میدونستم که بعد چهارسال درس خوندن باید حتما نمود اون رو هم ببینم.
پس چه کردم؟(پاسخ به سوال مصاحبه شروع می‌شود:) )

از تابستان اول دوره دانشگاه برای اینکه بفهمم علاقم در چه حوزه ای از رشته پهناور:) کامپیوتر هست شروع کردم دوره های مختلف سایتedx , coursera رو که بنظرم جذاب بود گذروندم.سال اول گرافیک کامپیوتری و ۳دی‌مکس گذشت.تصوراتم کاملا با آموزش‌هایی که دیدم متفاوت بود.فهمیدم مسیر اشتباه بوده،برای تابستان بعد چند گزینه جلوی خودم گذاشتم: برنامه‌نویسی با زبان‌های جاوا، سی، پایتون.نتیجه برای من که میانه‌ای خوبی با برنامه نویسی نداشتم عجیب بود!من عاشق پایتون شده بودم!در طول ترم های بعدی سعی کردم شکسته بسته روند یادگیری رو جلو ببرم و در کنارش کمی هم جنگو و html/cssرو درک کنم.تابستان سوم تابستان سرنوشت ساز زندگی من بود! باید برای واحد کاراموزی درسی یک شرکت مرتبط مشغول میشدم و تعداد ساعتی گفته بودند کار می‌کردم.بهانه استقلال و دیدن تهران و چشیدن طعم دوری از خانواده و در کنارش نبودن هیچ شرکت خوبی(تنها شرکت‌های مرتبط با رشته من در شهر شاهرود شرکت‌های سرویس دهنده آی‌اس‌پی ها بودند)که در شاهرود نبود وسوسه‌ی گشتن برای شرکتی در تهران رو در من قلقلک داد.شروع کردم سرچ کردن در سایت جابینجا و هر سایت ‌آی‌تی مرتبطی که میشناختم دنبال موقعیت شغلی برای کاراموز برنامه‌نویس پایتون.اکثرا یا نمی‌گرفتند یا از دانشگاه فکسنی شاهرود نمیخواستند(نیازمند دانشجو‌های ابرقهرمان دانشگاه‌های تهران بودند)یا میگفتند تو که ساکن شاهرودی الکی میگی میای تهران ساکن میشم و دستمان لابد پوست گردو خواهد رفت و نرود تو برمیگردی شاهرود و ما نیرویی میخواهیم که بعد از دوره تابستان هم همراهمان باشد(که البته منطقی بود).تا بلاخره یک شرکت حاضر شد با من مصاحبه کند!همین که پشت تلفن گفتند باشه بیا مصاحبه برام به اندازه دنیا ارزش داشت.یک روز کلاس‌های دانشگاه رو پیچوندم.خانواده رو در عمل انجام شده قرار دادم و برای مصاحبه تهران اومدم.از استرس زودتر رسیدم.شرکت مورد نظر شرکت"فناوران هوشمند شایا"بود.مصاحبه انجام شد.با توجه به استرسم در حین مصاحبه هیچ امیدی به پذیرفته شدن نداشتم.روز آخری که باید اسم شرکت رو به دانشگاه اعلام می‌کردم مجدد به شرکت ایمیلی زدم تا نتیجه رو پیگیری کنم.پاسخ دادند.قبولم کردند!
با خانواده یک ماهی صحبت کردیم(من و برادرم که حامی من در اینکار بود)رضایت دادند.چون مدت سکونت در تهران۳ماه بود نمی‌شد روی خانه اقوام حساب باز کرد.لذا به یکی از پانسیون‌های تهران رفتم.
این ۳ماه و اون تابستون قطعا جز بهترین روزها و موثرترین بخش‌های زندگی من بوده!تیمی جوون و دوستانه که برای رسیدن به هدف از هیچ تلاشی کم نمی‌گذاشتن.برخلاف تصورم به من سمت اسکرام مستر سپرده شده بود.مهارتی که با یادگیری پیش از ورود به شرکت و در طی فعالیت در اونجا فهمیدم عجیب هیجان‌انگیز بوده و از بودنش ناآگاه بودم.در انتهای دوره کمی هم برنامه‌نویسی کردم.اونم چی؟پایتون!برای بات تلگرام(ره).موجود جذابی که اصلا نمی‌دونستم از کجا باید شروع کرد اما برای نوشتنش از هرچیزی بیشتر ذوق داشتم.
بازگشت به شاهرود و درگیر۳۰واحد باقی‌مانده و برای ارشد درس‌‌ خوندن گپی بین من و مهارت‌ها و کار انداخت.بعد مشخص شدن نتایج ارشد و خراب شدنش مجدد بدنبال کار گشتم.درسم دوماه بعد تمام می‌شد و نمیخواستم مثل خیل عظیمی از همشهری‌هایی که هم رشته و هم دانشگاهی هم بودیم بدلیل نبود کار ۴سال عمری که صرف کرده بودیم رو در مدرکی برای لای پوشه‌ها نگه دارم.دنبال کار گشتم اما اینبار بدنبال کاری که همخوان با تجربه کاراموزیم بود! اما نتیجه در ظهر 8مرداد سال گذشته با ارسال اولین رزومه برای فیلد برنامه‌نویس پایتون عوض شد..
(داستان یقینا ادامه دارد و قطعا اتفاقات ازینجا به بعد رخ خواهند داد.در مطلب بعدی قطعا ادامه داستان را خواهم گفت.فعلا همین بس که چه شد که آمدم تهران!فقط برای کار!)

برنامه‌نویسیکارکارآموزیفناوران هوشمند شایاتهران
یک برنامه نویس تمام وقت خوشحال.یک آشپز و خانه‌دار پاره وقت که دنبال خود اصلیش، رویاهاش و علایقشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید