احتمالا شما هم این رو شنیدین که میگن: «دیدن فقر از بیرون، دردناکتر از تجربه کردن اونه».
این موضوع علاوه بر فقر، درمورد خیلی دیگه از شرایط نامطلوب زندگی صادقه.
وقتی توی یه موقعیت ناخوشایند هستیم، مکانیزمهای دفاعی ممکنه طوری کار کنن که باعث شن ما واقعیت رو نادیده بگیریم و اوضاع رو از چیزی که هست، بهتر درک کنیم.
اگرچه اغلب همین مکانیزمها کمک میکنن دووم بیاریم و با شرایط سخت کنار بیایم، اما خیلی وقتها هم مانع از بهبود وضعیت زندگیمون میشن.
چجوری؟
یه مثال میزنم:
درمورد بسیاری از خانمهایی که توی زندگی تحت خشونت خانگی بودن، معمولاً مدت زیادی از تجربۀ اولین خشونت تا تصمیم به طلاق طول میکشه. این اتفاق اغلب بهخاطر اینه که فکر میکنن اوضاع اونقدرها هم بد نیست و حتی ممکنه به خودشون این دروغ رو بگن که زندگی همه همینه. برای همین گاهی سالها توی اون شرایط میمونن و تا وقتی ادامه میدن که باورشون بشه اینجا یه چیزی درست کار نمیکنه!
یکی از چیزهایی که باعث میشه زودتر بتونیم به این نقطه برسیم و طبیعتاً زودتر از شرایط نامناسب بیرون بیایم، اینه که شکل درست اون وضعیت رو ببینیم.
به مثال برگردیم: اون زن احتمالاً وقتی به این نتیجه میرسه زندگیش خرابه، که یه زن دیگه با موقعیت خودش ببینه که زندگی آرام و امن و سالمی داره؛ و تلنگری بخوره که: «ای بابا پس اینهمه وقت من داشتم اشتباه میکردم؟»
پس باید چیکار کنیم؟
یکی از کارهایی که میشه کرد، اینه که بهجای موندن در کلنی، خودمون رو در موقعیتی قرار بدیم که از اونجا بتونیم زندگی آدمهای بیشتر با سبک زندگی متنوعتری رو ببینیم.
وقتی با این آدمها برخورد کنیم و بتونیم زندگیشون رو مشاهده کنیم، شانسمون برای دیدن و فهمیدن اینکه چی داره درست پیش میره و چی داره میلنگه زیادتر میشه.
البته چنین کاری، یک شمشیر دو لبهس.
چون ممکنه دیدن زندگی دیگران، باعث بشه توی دام مقایسۀ افراطی و حسادت و ناامیدی بیفتیم. برای همین مهمه که این تصمیم رو آگاهانه بگیریم و حتی اگر لازمه یک جایی یادداشت کنیم که هدف ما از این کار، رشد کردنه و دائم به خودمون یادآوری کنیم هر کسی توی مسیر زندگی خودشه و زندگی مسابقه نیست.