توضیح دادن اینکه جامعه شناس کیست و چه کاری را انجام میدهد دشوار است. شاید بخشی از این دشواری را بتوان به بافت فضای اجتماعی و سیاسی پیرامونمان مرتبط دانست که چندان پذیرای دانش علوم اجتماعی نیست، اما بدون شک،دشواری پذیرش علوم اجتماعی به عنوان یک تخصص، دلایل بیشتر و ریشههای عمیقتری دارد.
میتوان گفت که یکی از ریشههای این دشواری به تلقی عمومی افراد از دانش و تخصص مرتبط می شود. در جامعه ما، عموماً دانش و تخصصی به رسمیت شناخته میشود که بتواند با قطعیت در مورد پدیدههای مورد بررسیاش اظهار نظر کند. اما اگر این حقیقت ساده را دریابیم که در علوم اجتماعی، ما روابط و مجموعه تعاملات اجتماعی آدمهایی را تفسیر میکنیم که دانش آنها در رابطه با وضعیت کنونیشان، میتواند، رفتار و تعاملاتشان را تحت تاثیر قرار دهد، خود به خود انتظار ارائه تحلیلها و تبیینهای قطعی از جامعه شناسی و علوم اجتماعی از بین میرود و همیشه این امکان وجود دارد که باز رخنه گفتمان علوم اجتماعی در زمینههای مورد تحلیلش، سبب تغییر رفتار سوژههای خود مشاهده گر و دارای قوه ادراک قوی شود.
بنابراین، جامعه شناسی تنها میتواند به عنوان شکلی از توصیف درباره ی جامعه، در درون جامعه و در میان انواع توصیفات در نظر گرفته شود، اما آیا این عدم قطعیت واقعا از اعتبار دانش جامعه شناسی میکاهد؟
گیدنز یکی از مهمترین نظریه پردازان علوم اجتماعی معاصر، قائل به چنین امری نیست. گیدنز معتقد است که بازاندیشی مدرنیت در واقعیت خرد را و داعیههای قطعیت علم را به شدت متزلل کرده است و در شرایط مدرن هیچ دانشی، دانش به معنای قدیم آن نیست که دانستن به معنای قطعیت بود، نیست و این عدم قطعیت هم در مورد علوم طبیعی و هم در علوم اجتماعی مصداق دارد که البته در مورد علوم اجتماعی بنا به دلیلی که ذکر شد، بیشتر صادق است.
گیدنز حتی معتقد است که باز رخنه گفتمان علوم اجتماعی در زمینههای مورد تحلیلش و مشارکت داشتن تمامی کنشهای اجتماعی به صورت یک رابطه بازاندیشانه ضرورتاً یک عنصر نامطلوب برای علوم اجتماعی نیست، بلکه می تواند باعث شود که علوم اجتماعی، انواع تفسیرهای جایگزین را برای نیروهای اجتماعی که در روابط پیچیده بین لایه های مختلف تجربه و کنش اجتماعی وجود دارد و مقاصد و انگیزه هایی را که می تواند در آن ها نقش ایفا کند ،ارائه دهد.
بنابراین، جامعه شناس در این رویکرد بخشی از جهانی است که درون آن زندگی میکند و باید بتواند در وهله اول موجودیت اجتماعی آدم های عادی را تفسیر کند. بر اساس این تفسیر، موضوع کار جامعه شناسی، همان چیزی است که خود آدم های عادی نیز از آن صحبت می کنند، تفسیری از بودنشان در اجتماع و جامعه. اما جامعه شناس به واسطه ارائه هرمنوتیک، فراتر از تحلیلهای عادی افراد جامعه، درون و بیرون معرفت زندگی را کندوکاو می کند و امکان بازرخته گفتمان علوم اجتماعی در سطح جامعه را فراهم میآورد. چنانچه امروزه ما به وفور مشاهده میکنیم که مفاهیم و اندیشه هایی مانند موقعیت اجتماعی، کاریزما، رهبران مذهبی، سیاسی و ... که در جامعه شناسی توسعه یافته اند، به طور وسیعی در گفتگوی روزمره نیز مورد استفاده قرار گرفته اند. به علاوه مسائل، مشکلات و پدیده های اجتماعی نظیر میزان طلاق، توزیع بیماری و تندرستی، درآمد، شیوه زندگی اجتماعی و ... به ستون اصلی تدوین خط مشی های ملی و محلی تبدیل می شوند
در این رویکرد، معرفت جامعه شناختی به طور مشخص یکی از مسائل اصلی محسوب می شود که اعضای جامعه مدرن به فهم آن مبادرت می کنند و کار آن جامعه را بررسی می کنند. معرفت جامعه شناختی وارد جهانی می شود که در جستجوی تحلیل و توضیح مسائل اصلی است و به تغییر و انتقال آن کمک می کند. در این راستا، فعالیت جامعه شناختی کوششی است انتقادی برای توصیف همان مفاهیم معمولی که مردم از جامعه می فهمند، اما آن مفاهیم را مجددا صورتبندی می کنند و بسط می دهند تا به فرآیند تغییر مثبت اجتماعی کمک کنند.
این کار را از دیدگاه گیدنز، فعالیتی آگاهانه است و چنین فعالیتی را گیدنز بازاندیشی اجتماعی می نامد. تعریف دقیق بازاندیشی اجتماعی، کاربرد فکورانه معرفت درباره جهان اجتماعی، برای فائق آمدن بر چالش های حاصل از اوضاع و شرایط جدید در جهان اجتماعی و درک نیروهای اجتماعی ، ساخت و کنش های اجتماعی می باشد. به همین دلیل به واسطه نقشی که میتواند جامعهشناسی در تجدید نظر در عملکردهای اجتماعی و شکلگیری بافت نهادهای مدرن ایفا کند، نقشی ممتاز از سایر علوم پیدا میکند، آنچنان که گیدنز جایگاهی کانونی برای جامعهشناسی در بازاندیشی مدرنیت قائل میشود.
بنابراین از چنین دیدگاهی، جامعهشناسی و علوم اجتماعی این امکان را فراهم میآورد که در جامعه افراد به طور چشمگیری دانششان نسبت به خود و در نتیجه امکان کنترل و تغییر جنبه هایی از موقعیتشان افزایش پیدا کند و چنین آگاهی فزاینده ای می تواند بستری برای شکل گیری نهادها و موسساتی برای کنترل، اداره و یا بهبود جنبه هایی از زندگی اجتماعی شود که پیشتر هرگز ممکن نبوده است. به وجود آمدن سازمانهای رسمی برای ارائه خدمات عمومی نظیر بهزیستی و اورژانس اجتماعی و یا به وجود آمدن تشکلها و سازمانهای مردمنهادی که بهبود قواعد رفتار اجتماعی و کاهش آسیبهای اجتماعی، را دنبال میکنند، بخشی از دستاوردهای محسوس علوم اجتماعی در دوران معاصر بوده است.
منبع: پیرسون، کریستوفر (1384). معنای مدرنیت: گفتگوی کریستوفر پیرسون با آنتونی گیدنز. ترجمه علیاصغر سعیدی. انتشارات کویر. چاپ دوم.