آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم نوشتار "فرهنگ چیست؟ جامعه کدام است و رابطه ما با فرهنگ و جامعه چیست؟"، میباشد. همان طور که در بخش پیش اشاره شد، این نوشتار خلاصهای است از فصل 3 کتاب فلسفه امروزین علوم اجتماعی، نوشته برایان فی (ترجمه خشایار دیهیمی؛ انتشارات طرح نو).
در حقیقت این خلاصهها و خلاصههایی که در ادامه منتشر خواهد شد، برخی جستجوهای من به عنوان یک کارشناس اجتماعی حوزه آب، به عمق مفاهیم علوم اجتماعی، است و تلاش میکنم که در ادامه از بین این مفاهیم و خلاصه ها، به تبیینی دقیق تر از مسائل اجتماعی آب و نقشی که تخصص و یا متخصصین حوزه علوم اجتماعی برای بهبود مدیریت منابع آب در کشور داشته باشند، پلی بزنم. با توجه به اینکه استنباط حاکمیت بخش آب، از مفهوم جامعه، نقش مهمی را در شکل گیری الگوهای فعلی مدیریت منابع آب در کشور داشته و دارد، در این نوشتار، لازم دیدم تا به نقل از کتاب فلسفه امروزین علوم اجتماعی، تعریف و چارچوب مفهومی مناسبی را از جامعه ارائه دهم.
معنای جامعه
جامعه سیستمی است که معین میکند چگونه اعضای آن رفتار کنند و چه رابطهای با هم داشته باشند. جامعه به صورت مجموعه ای از واحدهایی است که ارتباط متقابل کارکردی دارند و جریان اطلاعاتی که نیازها و استلزامات محیطی و نیز استلزامات درونی به وجود میآورد، این واحدها را به هم متصل میکند. یک سیستم اجتماعی در واقع ساختارهایی است که حول جریانهای اطلاعاتی سازمان و سامان یافته است. جریانهای اطلاعاتی که حاصل شان بقای روابط معین میان اجزای مختلف سیستم و میان سیستم و محیطش است.
عاملانی که در این ساختار هستند از جهانشان آگاهی دارند و می کوشند بر پایه همین آگاهی به آن واکنش نشان دهند. عاملان درک و تصوری از موقعیتشان دارند، درباره آن استدلال می کنند، انگیزه هایی پیدا میکنند و دانسته بر اساس این استدلال عمل میکنند و خویشتن نگرانه عمل شان را ارزیابی میکنند تا ببینند آیا به نتیجه مطلوب خواهند رسید یا نه. عاملان قادر به تعامل هستند یعنی میتوانند اعمالشان را توضیح بدهند، ارزیابی کنند، توجیه کنند و نقد کنند و بر اساس این تعامل اعمالشان را عوض کنند. عاملان آگاه هستند و توانایی فکر کردن دارند. بنابراین عاملان صرفاً چرخ دنده در یک سیستم اجتماعی در حال کار نیستند. جوامع عاملان متشکل از مجریان توانایی است که آگاهانه نقش هایشان را فرا میگیرند و بعضاً نقش ها را در جریان تعقیب اهداف شان عوض می کنند. این بدان معنی نیست که قواعد و نقش های اجتماعی به رفتار اعضای گروه اجتماعی شکل نمیدهد بلکه به این معنی است که رفتار فرد تحت فرد عامل تحت قواعد و نقش های اجتماعی مقدور می شود و شکل میگیرد. این قواعد و نقشها میتوانند یکی از دو نوع زیر باشند: یا تنظیم کننده باشند یا پایه ای. قواعد و نقش های تنظیم کننده مشخص میکنند چه رفتارها و چه روابطی مجاز یا ممنوع هستند. قواعد و نقشهای پایهای برخی از اشکال فعالیت را مقدور و ممکن میسازد.
ساختارها موجودیت هایی مادی و جسمانی نیستند که بر فراز سر کسانی قرار گرفته باشند که بر آنها تأثیر میگذارد و برعکس ساختارها در مقام فراهم آورندگان قواعد و نقشها نیازمند فعالیت تفسیری کسانی هستند که بر حسب آنها عمل میکنند و ساختار برای فعلیت یافتن نیازمند چنین چیزی است. ساختار شرایط محدود شدن عمل را فراهم میآورد و راهنمایی است برای آنکه اعمال چگونه عملی می شوند، اما این عاملان هستند که از طریق فعالیتشان ساختار را تولید و بازتولید میکنند.
ساختارهای اجتماعی مثل برنامههایی نیستند که حرکات آدم های ماشینی را معین میکنند. ساختارهای اجتماعی نیازمند فعالیت فکری و احساسی عاملانی هستند که در این ساختارها تصرف میکنند و با این تصرف خود امکان وجود داشتن به این ساختارها می دهند. بنابراین، ساختار و عامل ضد همدیگر نیستند. از یک سو ساختارهای اجتماعی خود را به آدمک های ماشینی کاملا مطیعی تحمیل نمیکند که اراده ای از خود ندارند؛ به عکس ساختارهای اجتماعی برای تحقق و فعلیت یافتن نیازمند عاملان هوشمند هستند. از سوی دیگر، اعمال فقط به این دلیل مقدور و ممکن می شوند که ساختارهای اجتماعی معینی آنها را مقدور و ساختارهای دیگری آنها را مقید و محدود کرده اند.
اتصال ذاتی میان ساخت و عمل شامل کنش و واکنش دائمی میان آنهاست، چون ساختارها ضامن اعمالی هستند که بعضاً ساختارها را تقویت و بعضا همان ساختار هایی را که این اعمال را مجاز کرده اند، تضعیف میکنند. ساختار ها اعمال را مقدور و ممکن می کنند، و در مقابل اعمال ساختارها را تولید و بازتولید میکنند.
گیدنز این کنش و واکنش میان عمل و ساختار را ساختاریابی مینامد. بر اساس آنچه گفته شد، جامعه یک چیز نیست بلکه یک فرآیند است. فرایندی از ساختاریابی و پیامدهای مشخص و الگو دار این ساختاریابی. از این منظر جامعه کاری نمیکند؛ جامعه چیزی نیست که قدرتی داشته باشد؛ بلکه فرآیندی است که در آن کنشهای اجتماعی در طول زمان نظم و سامان مییابد. به این ترتیب جامعه مثل فرهنگ است. یعنی اسم نیست فعل است. جوامع اساساً ذاتاً موجوداتی زمانمند هستند و چیزهایی که چیزهایی مستقل دیگر را شکل دهند و قالب زنند. در واقع جامعه صرفاً معمول کردن دینامیک الگوهایی از تعامل است؛ الگوهایی از تعامل که قواعد و نقشها بر آنها حاکمند؛ و تعاملی که میان عاملانی صورت میگیرد که هویت و موقعیت نسبی آنها تا حدودی بر اساس تفسیری است که خودشان از این واقعیت و نقش دارند و این هویت و موقعیت و تعامل ، دائما تغییر مییابد.
بخش بعدی این نوشته در خصوص نوع رابطه بین ما، فرهنگ و جامعه خواهد بود ...