ویرگول
ورودثبت نام
زهرا سلطانی
زهرا سلطانی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

فرهنگ چیست؟ جامعه کدام است؟ رابطه ما با فرهنگ و جامعه چیست؟ (بخش اول)

در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که وقتی پای معضلات محیط زیستی به میان می‌آید، فرهنگ‌سازی کلید واژه پیشنهادی خیلی از سیاست گذاران برای تعدیل مشکلات محیط زیستی و منابع آب کشور است. مثلاً گفته می‌شود، ما نیاز داریم در خصوص مصرف بهینه آب و حفظ محیط زیست فرهنگ سازی کنیم؛ ما نیاز به برنامه‌های ترویجی و توجیهی برای مشارکت کشاورزان در برنامه‌های احیا و تعادل بخشی داریم و ... .

در نقطه مقابل این دیدگاه، رویکردی وجود دارد که اصولاً منتقد واژه فرهنگ‌سازی و نقش ساختار در جهت دادن به ارزش‌های فرهنگی است. از این منظر فرهنگ در بستر روابط بین فردی افراد شکل می‌گیرد و حاکمیت قدرت تغییری در هنجارهای فرهنگی ندارد.

اما به نظر می‌رسد که اگر بخواهیم این نسخه تجویزی سیاستگذاران حوزه آب (یعنی فرهنگسازی) را قبول یا رد کنیم، نیازمند آن هستیم که به طور عمیق‌تر با مفاهیمی نظیر فرهنگ، جامعه و رابطه ما، با فرهنگ و جامعه آشنا شویم. این نوشتار برای آشنایی بیشتر با این مفاهیم از یکی از بهترین کتاب‌های حوزه علوم اجتماعی ،کمک گرفته است و بخشی از فصل 3 کتاب فلسفه امروزین علوم اجتماعی (نوشته برایان فی- ترجمه خشایار دیهیمی- انتشارات طرح نو) را که به مفاهیم یادشده پرداخته است، تخلیص نموده است. در ادامه، خواننده تفسیر برایان فی از مفهوم فرهنگ باشید:

این تصویر از سایت آدینه بوک، دانلود و منتشر شده است.
این تصویر از سایت آدینه بوک، دانلود و منتشر شده است.

هر فرهنگ مجموعه‌­ای پیچیده از باورها، ارزش ها و مفاهیم مشترک است که گروهی را قادر می سازد که درکی از زندگی اش داشته باشد و پایه‌ای برای چگونه زیستن برای آن گروه فراهم می آورد. این مجموعه را نمی توان یک سیستم اعتقادی نامید، چراکه هر سیستم اعتقادی می تواند شامل اجزایی باشد که کاملا آشکار و واضح هستند. اما فرهنگ چنین نیست. اتفاقی که می­افتد این است که افراد در جریان تبدیل شدن به حامل یک سنت فرهنگی خاص، همانی می‌شوند که هستند. یعنی با درونی کردن یک سیستم اعتقادی خاص و اشکال احساسی و تعاملی ملازم با آن است که شخص پایه‌های هویت خود را کسب می‌کند. هر فرهنگی در ذهن اعضای منفردش نفوذ می‌کند (بنابراین، آنها صاحب یک ذهنیت معین می شوند) و بر جسم آنان اثر می­گذارد (به نحوی که شکل و شمایل جسمانی خاصی پیدا می‌کند) و از نظر اجتماعی هم بر آن تأثیر می‌گذارد (به نحوی که رابطه خاصی با ویژگی‌های خاص، با همدیگر پیدا می‌کنند). این نفوذ و تأثیر، توانایی ها و ویژگی های شاخص و متمایز کننده آن ها را به وجود می آورد. از این نظر هویت یکی از کارکردهای فرهنگیده شدن است.

اما فرهنگ چگونه آموخته می شود؟ الگوی یادگیری یک فرهنگ، یادگیری یک زبان است. می توان ادعا کرد، که زبان ما در ما نفوذ می‌کند و ما متعلق به آن زبان هستیم، به این معنا که نحو و معناشناسی آن زبان است که به ما اجازه می‌دهد بگوییم که چه می کنیم. زبان برای ما منابع را فراهم می‌آورد که بر پایه آن تصدیق می کنیم، پرسش می کنیم، خواهش می‌کنیم و داوری می کنیم. اما این خیابان یک طرفه نیست. در فرایند یادگیری، زبان و بخش‌هایی از آن را می پذیریم و بخش‌هایی را رد می‌کنیم. اما عناصر معینی را بر می گیریم، عناصر دیگری را به نحو تازه‌ای با هم ترکیب می کنیم و اشکال تازه ای خلق می‌کنیم. ما زبان را دگرگون می کنیم، بسط می دهیم و از نو تفسیر می‌کنیم. در این فرآیند، کاربران زبان آن را تغییر می دهند هر چند خود این زبان آنان را قالب زده باشد. مثلاً استفاده از زبان به ما می‌گوید که فرهنگ هرگز فقط جذب نمی شود، بلکه اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم تصرف می شود. دلیل این امر ناشی از ماهیت پیروی از قاعده است. هنجارهای فرهنگی شامل قواعدی هستند که به ما می گویند راه های درست حرف زدن، درست فکر کردن، درست احساس کردن و درست رفتار کردن کدامند. پیروی از یک قاعده متضمن چه چیزی است؟ قواعد جهت حرکت را برای فرد معین می‌کند اما هیچ قاعده نمی‌تواند همه شرایطی را که در آن شرایط، آن قاعده باید به کار بسته شود پیش بینی کند. همچنین معنای هیچ قاعده ای نمی تواند عاری از هر ابهام و دوپهلویی باشد. قواعد نمی‌توانند قاعده ضمیمه دیگری داشته باشند که پیروان آن قواعد بگویند که چگونه آنها را فهم کند چون در این صورت خود آن قاعده ضمیمه نیازمند قاعده ضمیمه دیگری خواهد بود و این تا بی نهایت ادامه می‌یابد. هم معنای یک قاعده و هم چگونگی به کار بستن آن در یک مورد خاص نیازمند تفسیر است، تفسیری که پیروان قاعده از آن قاعده به دست می دهند. در واقع یکی از نشانه‌های توانایی برای پیروی از یک قاعده دقیقاً همین توانایی تفسیر آن به هنگام اقتضاست. پیروان یک قاعده بنابراین نمی‌توانند صرف نظر از قاعده تبعیت کنند بلکه آنها لازم است در فرایند پیروی از قاعده آن را ساخته تر و پرداخته تر کند و دگرگون سازند.

تفسیر معنا و کاربرد قاعده در شرایط تازه آشکار می کند که حاملان فرهنگ چه نقش فعالی باید ایفا کنند. کسانی که فرهنگیده می شوند در واقع عامل هستند و نه وسیله فعل صرف. در واقع اگر دقیق تر بگوییم اینان وارد فرآیند فرهنگیده شدن می‌شوند. عاملان، فقط باورها، قواعد و ارزش‌های فرهنگی را بر نمی گیرند تا بر اساس آن ها نیازهایشان را شکل دهند و برنامه‌هایشان را عملی کنند؛ بلکه از طریق فعالیت آنهاست که خود فرهنگ بازساخته می‌شود. یعنی فرهنگ بستر فعالیت انسانی نیست، بلکه حاصل و نتیجه خود این فعالیت هم هست. نقش عاملیت در کاربست فرهنگی، خودش را در پدیده مقاومت نشان می‌دهد. ارزش ها و قواعد فرهنگی حال به دست مردم تضعیف می شوند، برانداخته می‌شوند، مورد مقاومت قرار می‌گیرند، بازاندیشیده می شوند، طرد می شوند و دگرگون می شوند. هر فرهنگی آنقدر پیچیده است که ما را هوشیار سازد که فرهنگ مجموعه ای شامل باورها و قواعد متضادی است که پیامهای دوپهلویی ناسره و مورد مناقشه برای پیروانش دارد. بنابراین فرآیند تعریف و بازتعریف فرهنگی فرآیندی از مبارزه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای غلبه دادن عناصری بر عناصر دیگر در یک فرهنگ است. عناصری که در مورد هویت شخصی و اجتماعی با هم در رقابتند. واقعیت مهم دیگر در مورد فرهنگ ها این است که فرهنگ ها اساساً باز هستند. یعنی بسته و تمام شده و ختم یافته نیستند. فرهنگ‌ها موجودیت هایی اندیشه ای هستند و چون چنین هستند، نفوذپذیر و تاثیرپذیر از سایر فرهنگ ها می باشند. اصولاً هر نوع مبادله ای که میان انسان ها رخ دهد، این امکان وجود دارد که فرهنگی از فرهنگ دیگر تاثیر بپذیرد.



فرهنگعلوم اجتماعیفرهنگ‌سازیآبجامعه
دکترای علوم اجتماعی و کارشناس اجتماعی آب هستم و تلاشی که برای پیوند زدن بین جامعه‌شناسی و مدیریت آب دارم رو در اینجا منعکس می‌کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید