زهرا رحیمی
زهرا رحیمی
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

خلاصه کتاب ملت عشق از الیف شافاک

یک رمان در درون یک رمان دیگر، چهل قاعده عشق که دو داستان موازی را روایت می کند که یکدیگر را در دو فرهنگ بسیار متفاوت و هفت قرن مداخله نمایان می کند.

الا روبنشتاین چهل ساله یک زن خانه دار معمولی ناخوشایند است که دارای سه فرزند و یک شوهر بی وفا است، اما زندگی او با شروع کار به عنوان خواننده در یک آژانس ادبی تغییر چشمگیری می کند. اولین مأموریت وی رمانی با عنوان ملت عشق است که در مورد مولوی شاعر قرن سیزدهم و معلم صوفی محبوب او شمس تبریزی می باشد. عزیز زاهارا، اولین نویسنده ناشناخته رمان است که در ترکیه زندگی می کند. الا که در ابتدا تمایلی به گرفتن کتابی در مورد زمان و مکان بسیار متفاوت از کتاب خودش نداشت، به زودی خود را شیفته این رمان و مردی که آن را نوشت، می یابد و با او یک ارتباط از طریق ایمیل را شروع می کند. همانطور که رمان را می خواند، او شروع به زیر سوال بردن بسیاری از راه هایی که برای یک زندگی متعارف و عاری از علاقه و عشق واقعی کرده است می نماید.

ملت عشق
ملت عشق

در مرکز رمانی که الا می خواند، شمس تبریزی، یک تحریک گرای عارفی است که خرد متعارف و تعصب اجتماعی و مذهبی را هر کجا که با آن رو به رو شود، به چالش می کشد. او در جستجوی یک همراه معنوی است که قرار است او را بیاموزد. هدف روح او این است که شاگرد خود، مولانا - یک مبلغ محبوب اما کاملاً راضی، غیر عرفانی - را به یکی از شاعران بزرگ جهان، "صدای عشق" تبدیل کند. مولانا دانش آموزی مایل است اما خانواده و جامعه وی از شمس به شدت ناراحت هستند که چرا شیوه زندگی مستقر آنها را ناراحت کرده است. مولانا مورد تحسین قرار می گیرد حتی در جامعه خود احترام می گذارد و شمس باید او را فراتر از راحتی شیوه زندگی قابل احترام خود، فراتر از رضایت کم عمق منیت، هدایت کند.

در حقیقت، هر دو، مولوی و الا از طریق روابط خود با شمس و عزیز مجبور می شوند امنیت ظاهری زندگی خود را برای عدم اطمینان، وجد و دلشکستگی عشق زیر سوال ببرند و سپس آن را کنار بگذارند. نه شمس و نه عزیز نمی توانند چیزی شبیه نوید خوشبختی پایدار ارائه دهند. آنچه آنها می توانند ارائه دهند طعم اتحاد عرفانی، عشق الهی، هماهنگی عمیقی است كه هنگام ریختن خود کاذب و ظهور خود واقعی بوجود می آید.

در طول راه، شمس چهل قانون عشق را بیان می کند. او بارها از قراردادهای اجتماعی و مذهبی سرپیچی می کند و خود را در معرض خطر قرار می دهد و تحقیر و عصبانیت اخلاق گرایان خودخواه، با اصطلاحات واقعی را که او را محاصره کرده اند، به زیر می کشد. او از مولانا الهام می گیرد تا به شاعری تبدیل شود، یکی از پرشورترین و عمیق ترین صدای خردهای جهان که قرار بوده باشد. به همین ترتیب ، عزیز - و داستان او درباره مولانا و شمس - الا را ترقیب می کند تا از یک ازدواج خارج شود که از نظر روحی و معنوی برای او خسته کننده شده است.

این یک داستان آسان نیست که الیف شافاک تعریف می کند و یک داستان کاملاً خوشحال کننده نیست. به نظر می رسد او می گوید هزینه های یک زندگی اصیل را در بر دارد. اما، همانطور که رمان نشان می دهد، هزینه های زندگی نکردن یک نفر بسیار بیشتر است.

درباره الیف شافاک

الیف شافاک در سال 1971 در استراسبورگ فرانسه متولد شد. وی داستان نویس برنده جایزه و خواننده ترین نویسنده زن در ترکیه است. منتقدان از وی به عنوان یکی از متمایزترین صداهای ادبیات معاصر به دو زبان ترکی و انگلیسی استقبال کرده اند. او همچنین نویسنده رمان حرامزاده استانبول و خاطراتش، شیر سیاه است. کتاب های او به بیش از سی زبان ترجمه شده است. الیف که متاهل و دارای دو فرزند است، زمان خود را بین لندن و استانبول تقسیم می کند.

الیف شافاک
الیف شافاک

چهل قانون عشق

قانون اول: کلماتی که برای توصیف خداوند به کار می بریم، همچون آیینه ای است که خود را در آن می بینیم.

قانون دوم: قرآن را می توان در 4 سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطن بطن است و سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی گنجد.

قانون سوم: پیمودن راه حق کار دل است نه کار عقل.

قانون چهارم: صفات خدا را می توانی در هر ذره از کائنات ببینی.

قانون پنجم: کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد.

قانون ششم: اکثر درگیری ها و دشمنی ها در این دنیا از زبان منشاء می گیرد.

قانون هفتم: در زندگانی اگر تنها و در گوشه ای منزوی بمانی، نمی توانی حقیقت را کشف کنی، فقط در آینه انسانی دیگر است که می توانی خودت را کامل ببینی.

قانون هشتم: هیچگاه ناامید نشو و این را بدان اگر همه درها به روی تو بسته شوند، او کوره راهی مخفی که از چشم همه پنهان مانده را به روی تو خواهد گشود.

قانون نهم: به هر سو که می خواهی برو اما هر سفری را که آغاز می کنی، سیاحتی به درون بدان.

قانون دهم: صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست بلکه به معنای آینده نگر بودن است.

قانون یازدهم: قابله می داند که زایمان بی درد نمی شود و برای آنکه تویی تازه و نو ظهور کند، باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی.

قانون دوازدهم: عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد و چه نخواهد، از سر تا پا عوض می شود و کسی نیست که رهرو این سفر باشد و تغییر نکند.

قانون سیزدهم: بجای مقاومت در برابر تغییراتی که خداوند برایت مقدر ساخته، تسلیم شو و بگذار زندگی با تو جریان یابد نه بی تو.

قانون چهاردهم: در این دنیای بزرگ، بیش از ستاره های آسمان، مرشد نما و شیخ نما است. حقیقت آن است که تو را به دیدن درون خودت و زیبایی باطنت رهنمون کند نه آنکه به مرید پروری مشغول شود.

قانون پانزدهم: این را بدان خداوند در هر لحظه در حال کامل کردن ماست. چه از درون و چه از برون.

قانون شانزدهم: آلودگی اصلی نه در بیرون بلکه در درون و دل است.

قانون هفدهم: خداوند بی نقص است. او را دوست داشتن آسان است.

قانون هجدهم: اگر چشم انتظار احترام و محبت دیگرانی، در ابتدا اینها را به خودت بدهکاری. قانون نوزدهم: تمام کائنات با همه لایه ها و بغرنج هایش در درون انسان پنهان است.

قانون نوزدهم: فکر کردن به پایان راه کار بیهوده ای است. وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که بر می داری و در ادامه اش خود به خود می آید.

قانون بیستم: به هر یک از ما صفاتی جداگانه عطا شده است. اگر خدا می خواست همه ما همانند هم باشیم، بدون شک همه را مثل هم می آفرید. پس به نظر و عقاید دیگران احترام بگذاریم.

مولانا
مولانا

قاعده بیست و یکم: خدا هر لحظه در حال کامل کردنِ ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدام ما اثر هنریِ ناتمامی است. هر حادثه‌ای که تجربه می‌کنیم، هر مخاطره‌ای که پشت سر می‌گذاریم، برای رفع نواقصمان طرح‌ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می‌پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.

قانون بیست و دوم: کسی که عاشق خدا باشد اگر وارد میخانه هم بشود، آنجا را نمازخانه می بیند.

قانون بیست و سوم: زندگی همانند اسباب بازی پر زرق و برقی است که به ما امانت رسیده است.

قانون بیست و چهارم: حالا که انسان اشرف مخلوقات است باید در هر گام بخاطر داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته این مقام باشد.

قانون بیست و پنجم: فقط در آینده به دنبال بهشت و جهنم نباشید. هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشم داشت و حساب و کتاب دوست داشته باشیم، در حقیقت درون بهشتیم. هرگاه با یکی منازعه کنیم و به حسد و نفرت آلوده شویم، با سر به درون جهنم افتاده ایم.

قانون بیست و ششم: کائنات وجودی واحد است و همه با نخی نامرئی به هم وصل شده اند. مبادا آه کسی را برآوری، مبادا ضعیفی را بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمها در آن سر دنیا ممکن است همه را اندوهگین و شادی یک نفر همه را شادمان کند.

قانون بیست و هفتم: انسان هرگاه عیب و نقص ها و هوس ها و اشتیاق هایش را شناخت و قصد کرد اصلاحش کند، آن زمان به سفر درونی می رود.

قانون بیست و هشتم: عمری که بدون عشق بگذرد، بیهوده گذشته است.

قانون بیست و نهم: گذشته مانند مهی است که روی ذهنمان را پوشانده و آینده نیز پس پرده خیال است. نه آینده مان مشخص است و نه گذشته مان را می توانیم عوض کنیم. صوفی همیشه حقیقت زمان حال را در می یابد.

قانون سی ام: تقدیر بدان معنا نیست که زندگیمان از پیش تعیین شده است.

قانون سی و یکم: مؤمن واقعی کسی است که اگر دیگران سرزنشش کنند و عیبش را بگویند، دهانش را بسته نگه دارد و درباره کسی حتی یک کلمه حرف ناشایست نزند. صوفی عیب را نمی بیند بلکه آنرا می پوشاند.

قانون سی و دوم: ساعتی دقیقتر از ساعت خدا نیست. آنقدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقع اش اتفاق می افتد. برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست و یک زمان مردن.

قانون سی و سوم: از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند، خدا هم برای آنان دام می گستراند.

قانون سی و چهارم: تسلیم شدن در برابر حق نه نشانه ضعف است و نه انفعال. چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی.

قانون سی و پنجم: در زندگی فقط با تضادهاست که می توانیم پیش برویم. مومن با منکر درونش آشنا شود و ملحد با مؤمن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد، پله پله پیش می رود و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ می شود.

قانون سی و ششم: برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت. هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می گیرد. بعضی ها حادثه ای را پشت سر می گذارند و بعضی ها مرضی کشنده.

قانون سی و هفتم: در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند، تو هیچ شو. مقصد فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همانطور که در گلدان نه شکل ظاهر بلکه خلاء درون مهم است. در انسان نیز نه ظن منیت بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد.

قانون سی و هشتم: برای عوض کردن زندگیمان هیچگاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم هرگونه که زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم باز هم نو شدن ممکن است.

قاعده سی و نهم: حتی اگر نقطه‌ها مدام عوض شوند، کل همان است. کل، هیچگاه دچار خلل نمی‌شود، همه چیز سرجایش می‌ماند.

قانون چهلم: این دنیا به کوه می‌ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را می‌شنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک می‌یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می‌آید.


کتاب ملت عشقالیف شافاکچهل قانون شمس تبریزیچهل قانون ملت عشقزهرا رحیمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید