مدرس عاشق و کتاب باز
موهبت های کامل نبودن و زندگی با تمام وجود
توضیحات خودم از شرم (نیمه ناکامل ما)
در سنین کودکی و نوجوانی تصورم این بود که آدم بدا مال فیلمها و داستانها هستن و در واقعیت وجود ندارن مگه میشه یه آدمی اونقدربیکار باشه و نقشه بکشه برای بدی کردن و عملا بره اجراشون کنه
تا اینکه زندگی بهم چندتاشونو نشون داد و….
خیلی عصبانی بودم خیلی بیشتر از حد تصور…
اما الان و به تازگی به این رسیدم که اون ها خیلی مهم نیستن اونا مثل وزنه های سنگین باشگاه مثل قله های سخت واسه کوهنوردی مثلدو ماراتن و مانع های اسب سواری برای قوی تر شدن ما و عضلاتمون میان تو زندگیمون واسه اینکه بفهمیم چقدر قوی هستیم و…
در نهایت گذر زمان واقعیت زندگی و اصالتمون رو بهمون نشون میده …
اولین باری کتاب جرات بسیار (زندگی شجاعانه)رو شروع کردم و با تکرار زیاد کلمه شرم رو شنیدم و دیدم گفتم اصلا به درد من نمیخوره. شرم چیه من خجالتی نیستم چون در فرهنگ ما شرم با حجب و حیا بودن و خجالتی بودن قرابت معنایی دارد… (البته که بعدا نظرم عوض شد و فهمیدم خیلی به دردم میخوره به درد همه میخوره)
اما منظور نویسنده بیشتر همان نیمه تاریک وجود یا به عبارتی نیمه ناکامل و آن خود ناکامل ماست
از قصه آش بی بی تا موهبتهای کامل نبودن برنه براون را بشنوید:
آش بی بی
مامان از قدیما خاطره ای تعریف میکرد که به درک زندگی حضورمندانه و موهبت های کامل نبودن خیلی کمک می کنه…
در همسایگی اونا خانم مهربونی بوده که چون سید بوده به رسم گذشتگان همه و از جمله بچه های خودش بهشون می گفتن بی بی
بی بی ده تا بچه داشته و مقداری زودرنج بوده یک روز از اول صبح تصمیم میگیره برای نهار آش درست کنه شروع می کنه به آمادهسازی مواد لازم … نخود و لوبیاهای خیس خورده رو میپزه بعد میره سراغ عدسها اونها رو هم میپزه سبزی های پاک شده و شسته روخرد میکنه سیر و پیاز رو با زردچوبه تفت میده و و سرخ میکنه رشته ها رو آماده میکنه ، حتی چغندر و… خلاصه هرچیزی برای یک آشکامل نیاز بوده فراهم میکنه
بعد میاد و دیگ رو با مقداری آب بار میزاره آب که جوش اومد سبزی ها رو میریزه تا مقداری بپزن و بعد رشته ها رو اضافه می کنه رشتهها که نرم شدن بی بی تصمیم میگیره بقیه مخلفات و موادی که قبلا آماده کرده رو اضافه کنه که یکی از بچه ها میاد پای اجاق و میگه بیبی میشه یه خواهشی ازتون داشته باشم…؟
و بلافاصله بعد از سکوت بی بی میگه میشه واسه من تو آش لوبیا نریزین من لوبیا دوست ندارم…
بی بی فکری میکنه و میگه ببینم اگه شد قبل از ریختن لوبیا یه کاسه واست کنار میزارم یکی دیگه از بچه ها که شاهد ماجرا و مکالمه بیبی بوده و میبینه راه مذاکره و اظهار نظر بازه میاد نزدیک و میگه منم نخود دوست ندارم میشه وایه منم نخود نریزین کم کم یکی یکی بچهها پیداشون میشه و یکی میگه منم سیر دوست ندارم واسه من سیر نریزین یکی میگه من پیاز نمیخوام یکی میگه سبزی اسفناج رونریزین و…
خلاصه اینکه بی بی که حسابی خسته بوده و نه دیگه اعصابی واسش مونده بود و نه گوشی برای نظرات نا تمام بچه ها با خودش میگهمن اینهمه زحمت کشیدم الان فقط رشته بدم به اینا چکار کنم کارد میزدی خونش درنمیومد از عصبانیت در حال انفجار بوده که در یکحرکت کاملا غیر مترقبه و ناگهانی دیگ رو از روی اجاق بر میداره و میره سمت باغچه حیاط و اونو خالی میکنه تو باغچه … مامان تعریفمی کرد یکی از بچه ها که سرعت عمل بیشتری داشته دیده یه چلوصافی دم دست هست همونو برمیداره میگیره زیر دیگ و یه مقدار رشته و سبزی واسش میمونه و بقیه هم دست خالی…
حقیقت اینه که ما به عنوان یک انسان مثل آش بی بی هستیم همه خصوصیاتمون کنار هم شخصیت و انسان بودن ما رو شکل میده حتیخصوصیاتی که خودمون یا دیگران دوسشون نداریم … در واقع کامل بودن ما در پذیرش ناکامل بودنمون هست برای یک زندگی با تماموجود باید یادبگیریم که چطور میشه ناکامل ولی زیبا باشیم…
این کتابها خیلی کمکتون میکنن:
نیمه تاریک وجود(جوجه اردک زشت درون) از دبی فورد
موهبت های کامل نبودن(زندگی حضورمندانه یا زندگی با تمام وجود) از برنه براون خلاصه قابل درکی از اون رو در آپارات گذاشتم گوش بدین
جرات بسیار (زندگی شجاعانه) از برنه براون
شفقت با خود (دلسوزی) از کریستین نف
همراه با آرزوی زندگی با تمام وجود برای شما عزیزان
سمیه مهاجر (اَزی)
«موهبت کامل نبودن» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/14249
«زندگی حضورمندانه» را از طاقچه دریافت کنید
مطلبی دیگر از این انتشارات
با خودت مهربون تر باش- شفقت با نیمه تاریک وجود
مطلبی دیگر از این انتشارات
شفقت و مهربانی با خود
مطلبی دیگر از این انتشارات
توهم آگاهی و دیدگاه نوک دماغی